عارف نامدار ملاعبدالرحيم دماوندي مي‏گويد: «علم» دانستن حق است، و «معرفت» وصول به حق است، و فرق بسيار است ميان دانستن و رسيدن،... و گاهي اطلاق «علم» مي‏کنند و «معرفت» مي‏خواهند.» [1] . علامه‏ي محقق درودآبادي مي‏فرمايد: معرفت فقط «لا اله الا الله وحده لا شريک له و أن محمدا رسول الله» نيست، بلکه وجدان قلبي است. [2] . شيخ عبدالرزاق کاشاني مي‏گويد: «المعرفة ذوق»؛ معرفت چشيدن است. [3] . ريشه‏ي اين تفاوت را در اين مثال ساده مي‏توان به دست آورد، کودکي که تازه توان حرکت کردن را پيدا کرده و با انرژي بسيار زيادي در پي آموختن است، و پي‏درپي به هر چيزي مي‏رسد دست مي‏زند، شما به او مي‏آموزيد که دست زدن به آتش خطرناک است، و او را از نزديک شدن به چراغ و بخاري و... برحذر مي‏داريد، ولي او اعتنا به آنچه به او آموخته‏ايد نمي‏کند و تا آنجا پيش مي‏رود که دست به بخاري روشن بزند و هنگامي که دستش سوخت، براي هميشه از آتش مي‏گريزد. کودک خردسال علم دارد، که بخاري و چراغ روشن مي‏سوزاند، اما ابدا در او اثري ندارد چرا که مي‏داند آتش مي‏سوزاند، اما سوختن را نچشيده، اما همين که سوخت، از درجه دانستن به رتبه «رسيدن» و «چشيدن» ارتقاء مي‏يابد، و اين ذوق و وصول، سرچشمه عمل و پرهيز کردن از آتش است. پس علم «دانستن» است و معرفت «رسيدن»، با اندک تأملي معلوم مي‏شود که تفاوت «چشيدن» و «دانستن» تا به کجا است، و فهميده مي‏شود که «عارف» چه کسي است. با کمي ژرف‏انديشي تفاوت سخني که از «دانستن» سرچشمه مي‏گيرد، و کلامي که از گلستان معرفت به گوش مي‏رسد را مي‏توان دريافت، آري بوي عطر گفتار عارف به ولايت [ صفحه 46] اهل البيت (صلوات الله عليهم) هر شنونده‏اي را آرامش مي‏بخشد و او را تا ساحل ولايت رهنمون مي‏گردد. بنابراين فاصله «خداداني» تا «خدايابي» بيش از آن است که در شعاع فهم ما درآيد، و از «دانستن وجود امام زمان (صلوات الله عليه)» تا «شناختن حضرتش» راه زيادي را بايد پيمود.

[1] منتخباتي از آثار حکماي الهي ايران، ج 3: 606. [2] الشموس الطالعة: 139. [3] شرح منازل السائرين: 565.