ارباب تاريخ آخرين لحظات جنگ حضرت عباس (سلام الله عليه) را چنين گزارش کرده‏اند: «بقي العباس ابن‏علي (صلوات الله عليهما) قائما أمام الحسين (صلوات الله عليه) يقاتل دونه و يميل معه حيث مال حتي قتل (صلوات الله عليه) و بقي الحسين (صلوات الله عليه)»؛ [1] . ... [حضرت] عباس (سلام الله عليه) ثابت و استوار در پيش روي امام حسين (صلوات الله عليه) به جنگ و کشتن دشمنان مي‏پرداخت، و هر طرف که امام روي مي‏کرد، حضرت عباس (سلام الله عليه) نيز به آن جانب روي مي‏آورد، تا آنکه حضرت اباالفضل به [ صفحه 253] شهادت رسيد، و امام (صلوات الله عليه) تنها ماند. از اين قطعه تاريخي چند نکته استفاده مي‏شود. نکته اول: حضرت عباس (سلام الله عليه) آخرين شهيد از ياران و اصحاب امام (صلوات الله عليه) بود. نکته دوم: حضرت عباس (سلام الله عليه) همراه امام مقاتله و جنگ و جهاد مي‏نمود. نکته سوم: حضرت عباس (سلام الله عليه) در هنگام جهاد حضرت اباعبدالله (صلوات الله عليه) تنها مدافع شخصي امام (صلوات الله عليه) بودند. سؤال: «ممکن است اين پرسش در ذهن خواننده‏ي محترم پديد آيد که حضرت عباس (سلام الله عليه) به فرمان امام (صلوات الله عليه) براي آب آوردن به طرف شريعه فرات حرکت کرد. و در هنگامه آب آوردن به شهادت رسيد. و حال آنکه در اين گزارش تاريخي مطلب به گونه ديگري است؟» پاسخ: «بين اين دو واقعه هيچ منافاتي نيست، چرا که وقتي حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) مأمور آب آوردن شد، امام (صلوات الله عليه) فرمودند: با هم به طرف شريعه حرکت کنيم و چون دشمن مانع شد، آن دو بزرگوار به جهاد پرداختند، و در هنگام کارزار حضرت عباس (سلام الله عليه) پيش روي امام و مولايش (صلوات الله عليه) به کشتن دشمنان حضرت پرداخت، و در حقيقت دفاع از آن حضرت مي‏نمود تا اينکه بر اثر جنگ بين امام حسين (صلوات الله عليه) و حضرت عباس (سلام الله عليه) جدايي افتاد. و در آن جدايي، حضرت سقا به شهادت رسيد و امام (صلوات الله عليه) تنها شدند، تا آنکه صداي برادر را شنيدند و بر بالين آن بزرگوار آمد...» مرحوم حاج شيخ عباس قمي قدس سره مي‏نويسد: «در هنگامي که حضرت عباس (سلام الله عليه) همراه با برادر مي‏جنگيد، تيري به پيشاني مبارک حضرت سيدالشهداء (صلوات الله عليه) اصابت کرد، که حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) با سرعت و شتاب هر چه تمامتر آمدند و تير را از پيشاني آن حضرت خارج کردند.» [2] . آري آن دو بزرگوار به جنگ پرداختند. [ صفحه 254] از جلو سردار از دنبال شاه‏ آري آيد از پي سياره ماه‏ کوفي و شامي هجوم‏آور شدند حمله‏ور بر سبط پيغمبر شدند صاحب «رياض القدس» مي‏نويسد: «آن دو فرزند اسدالله به يک حمله حيدري آن گروه... را از جلوي خيمه‏ها دور کردند... اما شمشير مي‏زد و مي‏فرمود: «أنا بن رسول الله». چنان دريد صف از حمله‏هاي پيوستش‏ که جبريل امين بوسه زد بر آن دستش‏ و حضرت عباس (سلام الله عليه) شمشير مي‏زد و مي‏فرمود: «منم پسر شير خدا». به رزم خصم پدروار آنچنان کوشيد که پرده بر رخ احزاب و نهروان پوشيد تا آنکه بر سر آب فرات رسيدند...» [3] . بايد گفت: در آن کارزار شهامتها و شجاعتهاي پدر بزرگوارش را به ياد آورد. غيرت شير خدا يعني علي‏ شد ز عباس دلاور منجلي [4] . و چه زيبا سرود شاعر دلسوخته «سيد حسن خوش‏زاد» که خداي نگهدارش باد. معرفت در ذات او بي‏انتها است‏ صورت او صورت بدر دجاست‏ نور هاشم از جمالش منجلي است‏ غيرت او غيرت مولي عليست‏ صولتش چون صولت شير خداست‏ در شجاعت رونوشت مرتضاست‏ در مصاف عشق محشر مي‏کند پور حيدر کار حيدر مي‏کند تيغ أندر دست او بازيچه است‏ پيش او صد مرد جنگي بچه است‏ هم چو عنقا پرگشايي مي‏کند چون علي خيبرگشايي مي‏کند [5] . انصاف آن است که شاعران کوي کربلا شجاعت و شهامت و جنگ‏آوري حضرت علمدار کربلا را بسيار زيبا ترسيم کرده‏اند، خداي همه آنها را جزاي خير دهد. چرا که فضايل آن حضرت را در حد توان خود يافته‏اند و در وصف آن در سفته‏اند بنگريد به اين شعر که چقدر [ صفحه 255] زيبا و لطيف، دلاوري آن بزرگوار را به نظم کشيده است: در افتاد در جيش کوفه نهيب‏ ز دلها روان گشت صبر و شکيب‏ يکي گفت اين زاده‏ي حيدر است‏ چو حيدر به پيکار، جنگ‏آور است‏ که را، تاب نيروي بازوي او است‏ دو گيتي سبک در ترازوي اوست [6] . و ديگري عشق و فهم خود را چنين ابراز کرده است که: جهان گفت حيدر کجا مي‏رود جلال پيمبر کجا مي‏رود بدان بد، که گر نيزه بفراشتي‏ کلاه از سر ماه برداشتي‏ عنان گر کند سست، سنگين رکاب‏ ربايد به ني، افسر از آفتاب [7] . تذکر و آگاهي: «به خواست خداوند و عنايت حضرت زينب کبري عليهاالسلام در بخشهاي آينده دليل و برهانهايي آورده خواهد شد، که حضرت اباالفضل از چنان قدرت و شوکتي برخوردار بوده است، که اگر يک تنه به جنگ سپاه روي مي‏آورد، احدي از آن گروه کافر را باقي نمي‏گذاشت و روشن خواهد شد که اين اشعار و بيشتر از آن، بيان گوشه‏اي بسيار اندک از جلال و جمال حضرت اباالفضل العباس (سلام الله عليه) است، بلکه حقيقت و عظمت او را فقط خدا و امامان معصوم (صلوات الله عليهم) مي‏دانند، و اين همه شعرهاي زيبا، قطره‏اي از درياي فضايل آن حضرت است.»

[1] بطل العلقمي ج 3: 229 به نقل از «الاخبار الطوال: 255»، معالي السبطين ج 1: 432 به نقل از «مقاتل الطالبين». [2] نفس المهموم: 156، به نقل از «احتجاج طبرسي». [3] رياض‏القدس ج 2: 79. [4] رياض‏القدس ج 2: 79. [5] قفل شکسته: 178 و 179. [6] رياض‏القدس 2: 81. [7] همان: 70.