خلاصه آنچه تاکنون دانستيم اينکه حضرت أباعبدالله (صلوات الله عليه) مظهر شکوه و زيبايي و جلوه کامل جمال و جلال حضرت حق جل جلاله هستند.
[ صفحه 239]
از همين روي ميخوانيم که عبيدالله بن حر جعفي [1] در توصيف آن حضرت ميگويد:
«ما رأيت أحدا قط أحسن من الحسين (صلوات الله عليه) و لا أملأ للعين منه»؛ [2] .
هيچگاه کسي را نيکوتر و چشمپرکنتر [چشمگيرتر] از امام حسين (صلوات الله عليه) نديدم.
شکوه و سطوت حضرت امام حسين (صلوات الله عليه) به اندازهاي است که وقتي معاويه گماشته خود را به مدينه ميفرستد، به او ميگويد: وقتي مدينه رفتي و داخل مسجدالنبي صلي الله عليه و آله شدي در آنجا حلقههاي درسي متعددي را ميبيني، هر حلقه درسي که مردم در آن خاموش بودند به گونهاي که «کأن علي رؤسهم الطير، گويا بر سر آنها پرندهاي است» آن حلقه، حلقه درسي (حضرت امام) حسين (صلوات الله عليه) است. [3] .
و اين جلال و جمال را فرزدق چنين گزارش ميکند:
يغضي حياء و يغضي من مهابته
فلا يکلم الا حين يبتسم [4] .
«او چشمان خود را از حيا فرو ميبندد، و ديدها از هيبت او فروبسته ميشود، پس با او سخن نگويند مگر هنگامي که لبخند بر لبان دارد.»
به هنگام شهادت نيز اين عظمت و شوکت از او متجلي بود. نافع بن هلال ميگويد:
«من همگام با ياران عمرو سعد ايستاده بودم که خبر شهادت امام حسين (صلوات الله عليه) را آوردند، پس آمدم که حضرتش را مشاهده کنم. فوالله ما رأيت قط قتيلا مضمحا بدمه أحسن منه و لا أنور وجها، و لقد شغلني نور وجهه و جمال هيئته عن الفکرة في قتله...؛ [5] سوگند به خداي که هرگز کشتهاي آغشته به
[ صفحه 240]
خون، نيکوتر از آن حضرت، نديدم و نه نورانيتر از او، به درستي که روشنايي و نور چهرهاش، و زيبايي شکوهش مرا از فکر در کشته شدنش بازداشت.»
هيبت و جلال و شکوه حضرت اباعبدالله (صلوات الله عليه) تا آنجا بود که همه را تحت تأثير قرار ميداد، و دوست و دشمن در مقابل جلال و جمال او زانو ميزدند، چرا که او را پدر، حضرت علي مرتضي (صلوات الله عليه) بود و مادر، حضرت فاطمه (صلوات الله عليها)، و در همان طفوليت از انگشت مبارک حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله تغذيه ميشد.
|