حالت «سوختن جان» وقتي براي انسان پيدا مي‏شود که احساس کند، يا حرمتش شکسته شده، و ناروا به او ظلم شده و مصيبتي جانکاه بر او وارد شده است. در اين هنگام «دل مي‏سوزد» و «جان به درد» مي‏آيد. و يا از حرمت شکنيها و ظلمهاي ناروايي که بر سروران او آمده جانش آتش مي‏گيرد. و روحش آزرده مي‏شود و سوختن قلب را احساس مي‏کند. و راز آن در اين است که شيعه از طينت و گوهرمايه آن بزرگواران آفريده شده است، که «شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا» و واضح است مصايبي که به بزرگان اصابت کرده و حرمت‏شکنيهايي که به حريم مقدس آن انوار پاک شده است، به شيعيان‏شان نيز وارد مي‏شود. همان‏گونه که اگر مصيبتي بر برادر يا پدر و يا خواهر کسي وارد شد، بر همان [ صفحه 238] شخص نيز وارد شده است. چرا که اولا اين مصايب بر سادات و سروران ما وارد شده است و ثانيا، اصل و منشاء شيعيان مصيبت‏زده شده‏اند و حرمت آنان شکسته شده است، و واضح است که در اين صورت، شيعه هم به مصيبتي که آن چهارده نور پاک و مقدس وارد شده مبتلا هستند. و اين مصيبت‏ها، مصيبت‏هايي است که دل را مي‏سوزاند، و قلب را به درد مي‏آورد، بدين جهت شيعه با حزن و غم و مصيبت آن انوار مقدسه غم‏زده مي‏شود و از سرور و شادي آنان شاد مي‏شود. چنانچه در زيارت عاشورا مي‏خوانيم: «و أسئل الله بحقکم و بالشأن الذي لکم عنده أن يعطيني بمصابي بکم أفضل ما يعطي مصابا بمصيبته»؛ و مسئلت مي‏کنم از خدا به حق شما و به شأني که شما را است نزد او که عطا کند مرا، به واسطه مصيبت‏زدگي من به شما، بهترين آنچه مي‏دهد مصيبت‏زده را به واسطه مصيبت او. [1] . و اين بلندترين مرتبه يک شيعه است، که مصيبت آن حضرت، مصيبت او باشد، اما اين مصيبت‏زدگي و سوختن دل از مصايبي که بر آن بزرگواران وارد شده است چگونه به دست مي‏آيد؟ پرسشي است که از عهده اين قلم به دست ناچيز برنمي‏آيد مگر آنکه خداوند عنايتي بفرمايد، چرا که کسي مي‏تواند اين سؤال را پاسخ دهد که خود اين مقام را يافته باشد و به رتبه شهود مقام ولايتي و منزلت نوري آن بزرگواران رسيده باشد، نه اين حقير جاهل به مقامات نوري حضرت محمد صلي الله عليه و آله. علاوه بر اينکه اين درجه، عطايي است که از ساحت قدس آن بزرگواران به هر کسي بخواهند تعلق مي‏گيرد.

[1] ترجمه از ميرزا ابوالفضل طهراني قدس سره در کتاب «شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور: 346».