«غفران» عبارت است از ساقط کردن عقاب و لازمه آن ايجاب ثواب است. يعني اين که ميگوييم: «خداوند غفران ذنوب ميکند.» يعني عقاب را از گناهاني که انجام شده بر ميدارد، و به جاي آن ثواب عنايت ميکند. اما «عفو» يعني بخشودن و از عقاب درگذشتن، و از عقاب گذشتن، غير از ساقط کردن عقاب است، بدين سبب ابوهلال عسکري ميگويد:
«ان الغفران تقتضي اسقاط العقاب و اسقاط العقاب هو ايجاب الثواب فلا يستحق الغفران الا المؤمن المستحق للثواب، و هذا لا يستعمل الا في الله... و العفو يقتضي اسقاط اللوم و الذم و لا يقتضي ايجاب الثواب»؛ [1] .
گويا اين برداشتي است که ابوهلال از آيهي شريفهي (الا من تاب و امن و عمل عملا صالحا
[ صفحه 233]
فأولئک يبدل الله سيئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحيما) کرده است و پيش از اين گفته آمد که هر کس از روي رحمت و نيکي و مهرباني بر آل محمد (صلوات الله عليهم)، اشکش جاري شود پيش از آنکه اشکش بيرون بيايد خداوند بر او «رحم» خواهد کرد، و واضح است که اين «رحم»، «رحم رحيمييت» است، و لازمه اين رحمت، غفران گناهان، و تبديل آنها به حسنات است. حضرت امام صادق (صلوات الله عليه) ميفرمايند:
«من ذکرنا عنده ففاضت عيناه و لو مثل جناح الذباب غفر ذنوبه و لو کانت مثل زبد البحر»؛ [2] .
هر کس که نزدش ما ياد شويم و اشک از چشمانش بيايد اگرچه به اندازه بال مگسي باشد، خداوند گناهانش را بپوشاند [و آنها را تبديل به حسنه کند] ولو گناهانش به اندازه کف درياها باشد.
و چون خداوند گناهانش را ميبخشايد، بلکه آنها را تبديل به حسنات ميکند، صورتش بر آتش حرام ميشود. از اين روي حضرت امام صادق (صلوات الله عليه) ميفرمايند:
«من ذکرنا عنده ففاضت عيناه حرم الله وجهه علي النار»؛ [3] .
هر گاه کسي نزد او از ما يادي شود و اشکش جاري شود، خداوند رويش را بر آتش جهنم حرام ميکند.
مهر مهر امام حسين (صلوات الله عليه): اگر کسي سالک الي الله است و طالب کشف حقيقت و رسيدن به مقصد، و آرزوي رسيدن به محضر حضرت بقية الله الاعظم عجل الله فرجه در سر ميپروراند، بايد بداند تنها راه رسيدن، توسل به آن حضرت است. و اشک ريختن در مظلوميت آن حضرت.
پير روشنضميري که عمري را در سوز و گداز حسيني گذرانده، سخني زيبا و نغزي داشت که: «تا مهر حسين بر قلب نخورد، راه به جايي نبرد».
و اين حقيقتي است که با تتبع و جستجو در حالات مردان ميدان توحيد به دست ميآيد و
[ صفحه 234]
نمونههاي زيادي را از آن ميتوان نشان داد، از آن جمله عارف جليل و شاعر دلسوخته و گمنام مرحوم کمالالدين محمد کريم صابوني است، که در ديوان خود به سرگذشت خود اشاره ميکند. او ميگويد: سالها در طلب حقيقت بودم، نزد هر مرشد و استاد عرفاني زانو زدم اما هيچم راه گشوده نشده تا سن به چهل رسيد و غم و اندوهم زياد شد و با خود ميگفتم:
در عبادات بگو معبود کيست
وز هياهويت يکي مقصود چيست؟
آن که را معبود خواني کيست او؟
از چه رو معبود باشد او؟ بگو؟
نام پيغمبر که ميگويي گهي
بازگو از وصف او گر آگهي
از علي و آل او گه گويي سخن
گاه گويي از معاد خويشتن
از ولاي معني او را بازگو
وز معاد خود بگو که چيست او؟
نيست زين الفاظ بهرم حاصلي
چند بر گفتار اينها مايلي [4] .
...
تا اينکه:
پس شبي الهامي از غيبم رسيد
کاي گرفتار هوس اي مستفيد
ما تو را دست توسل دادهايم
راه سوي کوي خود بگشادهايم
...
روي کن سوي مطب کربلا
از حسين ميخواه دفع هر بلا
چون مريضي، رو سوي آن راه کن
چون شفا خواهي، طلب زان شاه کن [5] .
...
تا آنکه بار سفر در کربلا ميگشايد، و در آنجا به گريه و زاري روز و شب سپري ميکند.
دايما با گريه اندر روز و شب
نور ايقاني ز شه بودش طلب [6] .
تا اينکه:
[ صفحه 235]
بس که بياندازهام الحاح شد
نور حق آمد، دلم مصباح شد
نظرهاي ز آن شاه بر طور دلم
جلوهگر شده گشت حل مشکلم
زان نظر بر طور دل بس نور تافت
گوييا خور بر شب ديجور تافت
پرتوي ز آن نور چون شد آشکار
ظلمت جهل درون را شد فرار [7] .
اي برادر! زين توسل باش شاد
زين توسل بهر خود ميجو مراد
زين توسل چارهي هر درد کن
آتش آز و هوس را سرد کن
اين علاج سهل آوردم تو را
از طبيبان باخبر کردم تو را
تو مريضي، اين طبيب و اين علاج
کوششي کن بهر تصحيح مزاج [8] .
...
نامبردن و شمارش افرادي که از توسل به اباعبدالله الحسين (صلوات الله عليه) به مقاماتي نايل شده و پرده از قلب و چشم و گوش آنها برداشته شده، نيازمند تدوين يک فرهنگ است. بلکه بايد به اين مطلب يقين کرد که اگر کسي را چيزي است در عالم معنا همه از برکت وجود اقدس حضرت اباعبدالله الحسين (صلوات الله عليه) سرچشمه گرفته است.
|