جناب آقاي رضوي نقل ميکند:
عمهي محترمهي حقير، در يک سفر زيارتي از نجف اشرف به کربلاي معلي يا بالعکس مشرف ميشده، که در بين راه هوا منقلب ميشود و گرد و غبار زيادي فضا را ميگيرد. در همان حين، ماشيني از روبرو ميآيد و به اصطلاح با ماشين آنها شاخ به شاخ ميشود، به گونهاي که
[ صفحه 86]
نزديک بوده با يکديگر تصادف کنند، که ناگاه زوار صدا ميزنند: يا اباالفضل العباس عليهالسلام.
عمهام ميگفت: ديدم آقايي بين دو ماشين پيدا شد که دست در بدن نداشت و با شانههاي مبارک خود مانع از تصادف ماشينها گرديد پس از رفع خطر تصادف نيز، آن آقاي بي دست ناپديد شد. وي اين را کرامتي از حضرت ابوالفضل عليهالسلام ميدانست که جان مسافرين را در آن لحظهي حساس از خطر نجات داد.
|