حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاي سيد جعفر طباطبائي شند آبادي فرمودند: در ماه مبارک رمضان سال 72 شمسي، در يکي از قراي جاده قزوين - رشت، که به گردنه‏ي کوهين معروف است، مشغول تبليغ بودم يکي از اهالي آنجا، به نام حاج تقي غفوري، نقل کردند: در اواخر سلطنت پهلوي (که وسايل حمل و نقل بين شهرها، منحصر به ارابه بود که به اسب مي‏بستند) از شهرستان ابهر به زنجان گندم بار کرديم و از آنجا مأمورين ما را به شهرستان ميانه فرستادند. وقتي که در بين راه به کوه رسيديم، ديديم که در آنجا کوه به صورت دماغه جلو آمده و به لب رودخانه رسيده است. به طوري که جاده باريک شده بود که امکان عبور با وسيله مشکل بود. فکر کرديم که به چه نحو بايد عبور کنيم؟ يکي از رفقا گفت: گونيها را با ماسه پر کنيد بچينيم به طرف رودخانه، تا چرخ ارابه روي گونيها قرار گيرد و عبور آسان گردد. پيشنهاد او را اجرا کرده و در حالي که جلوي هر کدام از ارابه‏ها پرچمي به نام قمر بني‏هاشم عليه‏السلام نصب کرده بوديم ارابه‏ها را حرکت داديم. در حين عبور، ناگهان يکي از رفقا گفت: آن سوار را که در سينه‏ي کوه به ما نگاه مي‏کند مي‏بينيد؟ همگي گفتند: آري! جوان زيبايي سوار [ صفحه 79] بر اسب سفيد ديده مي‏شد که گويا يک سکويي در کوه بود و او در آنجا مستقر شده بود وقتي آن چند ارابه را با موفقيت عبور داديم و وارد جاده شديم، ديديم جوان بزرگوار از نظر غائب شد. معلوم گشت که صاحب پرچم، حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام ناظر عبور ما بوده است.