در سالهايي که وسايل نقليهي کارواني مسافرتي (اتوبوس) تازه فراهم آمده بود، يک روز در نزديک منجيل گيلان بر اثر لغزشي، اتومبيل از جاده منحرف شده و در معرض سقوط به داخل دره قرار ميگيرد. از قضا يک روضه خوان پيرمرد و لاغر اندام به نام حاج سيد مرتضي کسائي نيز در آن اتوبوس حضور داشته است. وي که در صندلي رديف اول نشسته بود و مرگ همگان را به چشم ميديد فرياد ميکشد، يا جداه! سپس سريعا خود را از درب اتوبوس به بيرون پرتاب ميکند و بار ديگر فرياد ميزند: يا اباالفضل العباس عليهالسلام و با سرعتي سريعتر از اتوبوس، يک قطعه سنگ بزرگ را به ميان درهي جلوي ماشين مياندازد و با اين کار، موجب توقف اتوبوس ميشود و زائرين کربلا را که به شهر رشت بر ميگشتند. از مرگ قطعي نجات ميدهد، و در حقيقت خداوند بزرگ، عظمت نام مبارک عباس بن علي عليهالسلام را به اين طور جلوهگر ميسازد.
آن روضه خوان ميگفت: وقتي که فرياد زدم «يا ابوالفضل عليهالسلام» مثل اينکه به چشم خود ديدم که حضرت مرا به طرف سنگ بزرگي که حرکت دادنش براي من مقدور نبود، راهنمائي کرد در نتيجه خداوند آنها را نجات داد.
[ صفحه 77]
|