جناب آقاي سيد رضا رضايي گفتند: يک نفر ارمني به نام لاهوتي در تهران بود که 3 عدد ماشين ليلانداف داشت و جلوي هر کدام از ماشينها نوشته بود: شرکت با ابوالفضل العباس عليه‏السلام. در يکي از مسافرتها من با او هم سرويس بودم. پرسيدم علت چيست که شما خود را در اين ماشينها با حضرت قمر منير بني‏هاشم عليه‏السلام شرکت کرده‏ايد؟ گفت: من در سال 1319 شمسي با ماشين کرام که تازه به ايران [ صفحه 75] آمده بود، عازم زاهدان بودم و زن و بچه را نيز براي تفريح با خود به آن شهر مي‏بردم. در گردنه‏اي، ترمز ماشين بريده شد و به دنبال آن در سر يک پيچ، کنترل ماشين در شرف سقوط بود، يک دفعه همسرم گفت: يا ابوالفضل عليه‏السلام! و ماشين ميخکوب شد. پس از آنکه از مرگ نجات پيدا کرديم، به زنم گفتم: اين، اسم چه کسي بود که شما صدا زديد؟ گفت: وقتي که ما در تهران بوديم، يک روز در خانه‏ي اجاره‏اي مشغول لباس شستن بودم که بچه‏ي صاحبخانه در حوض افتاد زن صاحبخانه، که مادر بچه باشد گفت: يا ابوالفضل عليه‏السلام! من اين اسم را نخستين بار از او شنيدم، و ديگر چيزي نمي‏دانم. زماني که من اين حرف را شنيدم، تکان خوردم و چندي بعد که عبورم به مشهد مقدس افتاد نزد يکي از علماي مشهد - گويا آيت الله سبزواري بود - رفته و به دست مبارک ايشان مسلمان شدم. سپس مرا به بيمارستان امام رضا عليه‏السلام شريک کرده‏ام و خود من هم، با وجود اينکه هنوز ارامنه به همان نام اول صدايم مي‏زنند، مسلمانم و اين سياست کار ماست. [ صفحه 76]