حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاي شيخ ابوالفتح الهي نيا تهراني در تاريخ 15 / 11 / 72 مرقوم داشتهاند:
در سال 1370 با عدهاي به حج بيت الله الحرام مشرف شديم.
[ صفحه 64]
زائري که از نظر سر و وضع ظاهري تناسبي با اين سفر نداشت توجه مرا به خود جلب کرد. با خود ميگفتم چرا به اين سفر آمده است؟ پس از زيارت حضرت ختمي مرتبت و فاطمهي زهرا و ائمهي بقيع عليهمالسلام و احرام و رسيدن به مکه و انجام عمرهي تمتع ديدم اين آقا دگرگون شده است؛ لاجرم انس بيشتري با هم پيدا کرديم وي کرامتي از حضرت ابوالفضل عليهالسلام برايم نقل کرد که ذيلاً تحرير ميگردد.
او ميگفت: با اينکه پدر بزرگ بنده ژنرال کنسول رضا شاه در تفليس بود و زندگي مرفهي داشت ولي روزگار بازيگر زندگي پسران او را خراب کرد به گونهاي که ما با سه عمويم در يک خانه چهار اطاقه اجارهاي زندگي ميکرديم در ميان اين چهار خانوار زندگي ما از همه بدتر بود من از کسالت فتق رنج فراوان ميبردم و بدون فتق بند هرگز يک قدم هم نميتوانستم راه بروم حتي در حمام وقتي فتق بندم را باز ميکردند ديگر قدرت نداشتم قدم از قدم بردارم فقر مادي همراه با کسالت خانواده مرا بسيار ناراحت کرده بود.
عموهايم عازم زيارت کربلا شدند، ما هم خواستيم همراه آنان حرکت کنيم ولي به علت بي پولي مورد ملامت قرار گرفتيم مادرم هر طور بود با آنها همراه شد.
هنگام حرکت پدرم گفت: پسر 3 حاجت براي من از خدا بخواه. پول و منزل و ماشين به هر حال با زحمات فراوان به کربلاي معلي
[ صفحه 65]
رسيديم و پس از زيارت حضرت امام حسين عليهالسلام به حرم حضرت عباس عليهالسلام وارد شديم در درب حرم مطهر ابتدا مادرم فتق بند مرا باز کرد و با چشم گريان گفت: يا اباالفضل عليهالسلام من ديگر اين فتق بند را نميبندم و شفاي پسرم را از تو ميخواهم. من متحير شدم و با دستهاي کوچک شبکههاي ضريح را گرفتم و 3 حاجت پدرم را بيان نمودم ديگر بماند که در کربلا هم به بي مهري همراهان و توجه آن حضرت مفتخر شديم.
وقتي به تهران برگشتيم ديدم پدرم ماشين خريده و پولدار شده به گونهاي که ظرفهاي نقره تهيه کرده است حدود پنجاه سال قبل ماشين سواري و رانندگي فقط مال اشراف مملکت بود که پدرم به آن رسيده بود و اين کرامت از کرامات حضرت اباالفضل عليهالسلام بود که شامل حال من و خانوادهام گشت.
|