ياران ابن‏کامل، حکيم بن طفيل طائي را دست بسته به محل «عنزيان» بردند و در کنار ديواري نگاه داشتند و به او گفتند: خوب، تو لباس حضرت عباس عليه‏السلام را پس از شهادت ربودي، و بدن او را برهنه نمودي حال ما نيز لباس تو را از تنت بيرون مي‏آوريم تا قبل از کشته شدن مزه انتقام را بچشي! او را لخت کرده و دست بسته در کنار ديوار نگاه داشتند و آنگاه به او گفتند: خوب تو در روز عاشورا امام حسين عليه‏السلام را هدف تير قرار دادي اکنون آماده‏ي دريافت جزاي خود باش و همه تيرها را متوجه ساختند فرمان تير صادر شد و مأموران تيرها را رها کردند و گفتند: بگير! آن قدر تير بر او زدند تا جسد بي جانش نقش بر زمين شد. [ صفحه 41] مردي به نام «ابوجارود» که شاهد صحنه‏ي تيرباران حکيم بود مي‏گويد: «آن قدر تير به بدن او اصابت کرده بود که به شکل خارپشت در آمده بود» عدي بن حاتم بي خبر از اين ماجرا در حضور مختار بود که مختار به عدي گفت: چه فرمايشي داريد؟ گفت:راجع به حکيم بن طفيل تقاضاي عفو دارم. مختار با کمال تعجب، رو به عدي کرد و گفت، اي ابوطريف، از شما بعيد بود براي يک قاتل خبيث وساطت کني، او از قاتلان امام حسين عليه‏السلام است. عدي گفت: امير؛ به شما گزارش دروغ داده‏اند، او نقش چنداني در قتل حسين و وقايع کربلا نداشته است مختار که سخت به عدي احترام مي‏گذاشت با ناراحتي گفت بسيار خوب او را به تو مي‏بخشم درست در اين هنگام «ابن‏کامل» وارد شد مختار رو به ابن‏کامل کرد و گفت: آن مرد را چه کردي؟ «حکيم» را مي‏گويم. ابن‏کامل گفت: قربان، مأموران و شيعيان او را کشتند. مختار که قلباً از کشته شدن حکيم خوشحال بود با لحني آرام به ابن‏کامل گفت: چرا عجله کرديد و او را پيش من نياورديد؟! اين بزرگوار پيش من آمده و در باب او سفارش کرده و من نيز به پاس احترامي که به او قائل بودم وساطت وي را پذيرفته بودم ابن‏کامل گفت: قربان شيعيان حرف مرا گوش نمي‏دادند، من زورم به آنها نرسيد و او را تيرباران کردند. الا لعنة الله علي القوم الظالمين [ صفحه 42]