يکي ديگر از پيامهاي اخلاقي و اديبانه و سير و سلوک بزرگان که در داستان خواستگاري ام‏البنين خودنمايي مي‏کند، مسئله‏ي تواضع در مقابل يکديگر است که هريک مقام و مرتبه‏ي خويش را پايين جلوه مي‏دهد، در عوض طرف مقابل مقام و مرتبه‏ي او را بالا مي‏برد. تواضع ز گردن فرازان نکوست‏ گدا گر تواضع کند خوي اوست‏ پدر ام‏البنين مي‏گويد: ما افتخار مي‏کنيم دخترمان کنيز علي عليه‏السلام باشد و شما او را به کنيزي بپذيريد. در مقابل عقيل مي‏فرمايد: مگو کنيز، بگو آزاده، همسر علي بن ابيطالب عليه السلام. تواضع سر رفعت افرازدت‏ تکبر به خاک اندر اندازدت‏ تجربه نشان داده، اين مکالمات بزرگ منشانه و گفت و شنودهاي اديبانه، در برخوردهاي اوليه که تا قبل از انقلاب اسلامي بين بزرگان و فرهيختگان مسلمان رايج و معمولي بود، به قدري در روحيه‏ي خانواده‏ها اثر مثبت مي‏گذاشت و قلوب آنان را به هم نزديک مي‏کرد و به اندازه‏اي مهر و محبت، صفا و صميميت ايجاد مي‏کرد که قابل توصيف نيست و قلم از بيان آن عاجز است. ليکن با کمال تأسف بعد از انقلاب و اشاعه‏ي فرهنگ خودبزرگ‏بيني، بلند پروازي و عقده‏ي دانشگاه و ليسانس و... به صورت نامناسبي جلوه کرد و با عنوان اينکه انسان نبايد دخترش را کوچک جلوه دهد و بگويد کنيز... [ صفحه 76] در جلسات خواستگاري مرتب به تعريف و تمجيد از دختر پرداخته که تحصيلاتش چنين و چنان و در دانشگاه فلان و فلان و از حيث اخلاق او را به صورت يک فرشته‏ي آسماني جلوه مي‏دهند. (ولي کمترين حرفي از رفيق‏گرايي او که تاکنون چند رفيق عوض کرده و... و نيز از رفتار و کردار وي که با لباس اندام نما در کوچه و خيابان بدن جوانان را لرزانده و از بي‏تربيتي و جسارت و پرخاشگري با اهل خانه حرفي در کار نيست). در صورتي که هيچ يک از اين مدارک و مدارج علمي دانشگاهي يا حوزوي فضل و کمال و صفات انساني نمي‏آورد و موجب صلح و صفا و رونق زندگي زناشويي نمي‏شود و بعضا همين مدارک تحصيلي باعث اختلاف و فروپاشي خانواده مي‏گردد. چه بسا کنيزاني که در دامن خود فرزندان تاريخ سازي را پرروش دادند که نام نيکشان چون تاج افتخار بر سر انسانيت خودنمايي مي‏کند، مانند مادران امامان معصوم و غيره که اکثرا کنيز بوده‏اند. و چه بسيار از زنان آزاده، تحصيل کرده، دانشگاه رفته و... که در دامن خود ستمگران، جنايتکاران، منافقين، فواحش و... را پرورش دادند که نام نحسشان تاريخ بشريت را لکه‏دار ساخته و باعث ننگ و عار و سرافکندگي انسانيت شده‏اند که اوراق تاريخ مملو از شرح حال آنان است. بنابراين فضل و کمال، لياقت و بزرگواري و آزادگي به تحصيل و مدارج علمي نيست؛ بلکه هريک از آنها موهبتي هستند که از طريق ديگر و بر حسب استعداد و ظرفيت وجوديشان حاصل مي‏گردد چه کنيز باشند و چه آزاده. بنابراين داستان خواستگاري ام‏البنين چنين مي‏نمايد که اخلاق و سير و [ صفحه 77] سلوک بزرگان اين‏گونه بوده و هست که هريک خود را کوچک جلوه مي‏دهند و در عوض طرف مقابل او را بالا مي‏برد. يکي قطره باران ز ابري چکيد خجل شد چو پهناي دريا بديد که جايي که درياست من چيستم‏ گر او هست حقا که من نيستم‏ چو خود را به چشم حقارت بديد صدف در کنارش به جان پروريد سپهرش به جايي رسانيد کار که شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندي از آن يافت کو پست شد در نيستي کوفت تا هست شد بلنديت ببايد تواضع گزين‏ که اين نام را نيست مسلم جز اين‏