شب گذشته خواب شگفت‏انگيزي ديدم! مادر گفت: خير است؛ ان‏شاءالله خواب خوب ديده‏اي، خوابت را برايم تعريف کن. حزام قبل از رسيدن به مقصد با شنيدن اين جملات، قدمها را کوتاه‏تر [ صفحه 56] برداشت و در جايي که تعريف خواب را بشنود ولي ام‏البنين او را نبيند ايستاد تا دخترش به راحتي و آرامش خاطر خوابش را براي مادرش بگويد: ام‏البنين گفت: در خواب ديدم در باغ بزرگ و سرسبز و درختان پر از ميوه و نهرهاي جاري نشسته‏ام و آسمان صاف و ماه نورافشان و ستارگان مي‏درخشيدند. من از مشاهده‏ي آنها در انديشه‏ي عظمت آفرينش فرورفته بودم که آسمان بدون هيچ ستوني در جاي خود استوار و برجا است و ماه نورافشاني مي‏کند و ستارگان مي‏درخشند، در همين حال که من در فکر عظمت آفرينش بودم، ماه از وسط آسمان جدا شد و آمد در دامن من نشست و چنان نور مي‏افشاند که چشمها از ديدن آن عاجز، و نگاه کردن به آن ميسر نبود. من از ديدن اين قضيه در تعجب فرورفته بودم که سه ستاره‏ي درخشان ديگر از آسمان جدا شدند و آمدند در دامن من نشستند و چنان مي‏درخشيدند که چشم توانايي ديدن آنها را نداشت. من از ديدن اين امور در بهت و حيرت واقع شده بودم ناگهان آواز کننده‏اي که صدايش را مي‏شنيدم، اما خودش را نمي‏ديدم خطاب به من گفت: بشراک فاطمة بالسادة الغرر ثلاثة انجم و الزهر القمر ابوهم سيد في الخلق قاطبة بعد الرسول کذا قد جاء في الخبر اي فاطمه! تو را بشارت باد به آقايان ماه سيما؛ سه ستاره‏ي درخشان و يک ماه تابان که پدر آنان بعد از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مولا و سرور تمام مردم است، کما اينکه در اخبار چنين آمده است. وقتي من اين صدا را شنيدم ترسيدم و از خواب بيدار شدم، اکنون بفرما تعبيرش چيست؟ [ صفحه 57]