آنگاه عقيل مقدمات سفر به محل زندگي حزام بن خالد را فراهم کرد و با تجهيزات لازم به روستاي حزام نزول اجلال فرمود. حزام بن خالد که با آمدن عقيل که يکي از بزرگان قريش و از وابستگان به [ صفحه 53] پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خانه‏اش در نهايت خوشحالي قرار گرفته بود؛ به مدت سه روز (طبق رسوم عرب که تا مدت سه روز از مهمان پذيرايي مي‏کنند و از او نمي‏پرسند که براي چه به آنجا رفته است.) با بهترين وضع از عقيل پذيرايي کرد و او را مورد اعزاز، اکرام و اجلال فوق العاده قرار داد. پس از سه روز حزام بن خالد از جناب عقيل پرسيد: آيا شما را حاجتي هست؟ شما با من کاري داري و به جهتي خاص به خانه‏ي ما تشريف آورده‏اي؟ عقيل متقابلا از زحمات حزام و احترام‏گيري او تقدير و تشکر کرد و در پاسخ گفت: آري! آمده‏ام همراه با عزت، شرافت، سربلندي، افتخار و بزرگواري عالي. حزام پرسيد: اي پسر عموي پيامبر، اينها که گفتي چيست و کدام است؟ عقيل گفت: آمده‏ام خواستگاري. حزام که چنين انتظاري نداشت از اين سخن عقيل به وجد آمد و با شور و شوق زايدالوصف پرسيد: خواستگاري از چه کسي و براي چه کسي؟ عقيل با صداقت و صراحت کامل گفت: آمده‏ام دختر آزاده‏ات فاطمه‏ي ام‏البنين را براي يعسوب الدين، الحق اليقين، قائد الغر المحجلين، امام المتقين، سيد الوصيين، اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب بن عبدالمطلب بن عبد مناف خواستگاري کنم. حزام که پيشاپيش از ورود شخصيت معروف و برجسته‏ي قريش به خانه‏اش خوشحال و خرسند بود و به خود مي‏باليد، پس از شنيدن سخنان عقيل، شوق و شعفش افزون گشت و فکر باور و ناباوري، ذهن و خيال وي را به خود مشغول [ صفحه 54] ساخت و او را در يک حالت استثنايي قرار داد. ما کجا و خاندان رسالت و ولايت کجا؟! ما يک خانواده‏ي روستايي، باديه نشين با فرهنگ روستايي، و خاندان نبوت و ولايت، متمدن و شهرنشين؟! خدايا! آنچه مي‏بينم به بيداريست يا به خواب؟! آيا واقعا عقيل به خواستگاري دختر من آمده؟! آيا به راستي فاتح خيبر مي‏خواهد داماد ما شود؟! آيا شخصيتي که در شب جنگ بدر سه هزار و سه منقبت بر او فرود آمد، دختر ما را به همسري خوانده؟! آيا به راستي خليفه‏ي رسول خدا، مولاي متقيان، تقسيم کننده‏ي بهشت و جهنم، صاحب حوض کوثر... مي‏خواهد داماد ما و همسر دختر ما شود؟! آيا به راستي داماد پيامبر و همسر سيده‏ي نساء العالمين مي‏خواهد داماد ما شود؟! آيا دختر ما شايستگي و لياقت همسري با علي و همنشيني با فرزندان فاطمه‏ي زهرا را دارد؟! اگر واقعا اين وصلت صورت بگيرد، چه تاج افتخار و سربلندي مي‏شود بر خاندان ما و قبيله‏ي بني‏کلاب؟ به هر حال ضمن اينکه اين دو فکر متضاد (باور و ناباوري) در ذهن و خيال او خلجان مي‏کرد، خطاب به جناب عقيل گفت: اي عقيل! شايد دختر ما شايستگي همسري علي را نداشته باشد. اين بالاترين شرافت و افتخار است که پسر عموي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، شجاع‏ترين [ صفحه 55] مرد اسلام، تقسيم کننده‏ي بهشت و جهنم داماد ما شود؛ ليکن اي عقيل! تو داناتري به خاندان مولايم علي که محل نزول وحي و معدن رسالت و فرود ملائکه است و نيز مي‏داني که اميرالمؤمنين سزاوار و شايسته‏ي همسري است که از حيث عقل، علم، معرفت، آداب و فرهنگ در مرتبه‏ي عالي و از صفات و خصال نيکو و اخلاق حسنه بهره‏مند باشد، در صورتي که دختر ما اهل روستا و باديه نشين است و روستايي با شهري فرق مي‏کند؛ لذا به نظر مي‏رسد دختر ما شايستگي و لياقت همسري اميرمؤمنان را نداشته باشد. آنگاه عقيل گفت: اي حزام! همانا برادرم علي تمام اين مطالبي را که تو بيان کردي مي‏داند و با آگاهي کامل از آنچه گفتي به اين ازدواج علاقه‏مند شده است.