وقتي اين فکر در ذهن و خيال علي بن ابيطالب عليهالسلام خطور کرد و تصميم به ازدواج مجدد گرفت، طبق ادبيت بزرگان و خانوادههاي شريف و اصيل، قضيه را با برادر بزرگوارش عقيل در ميان گذاشت که من تصميم به ازدواج مجدد گرفتهام.
و جناب عقيل از آن حضرت ميپرسد چه زني ميخواهي؟
دوست داري همسرت چه صفات و خصالي داشته باشد؟
حضرتش در پاسخ ميگويد: زني ميخواهم که از قبيله و خاندان سخاوتمند، شجاع، سلحشور، شريفالنسب و کريمالحسب که از او فرزندي پيدا کنم با همان صفات و خصال.
چنانکه از نقل تاريخ برميآيد حضرت علي عليهالسلام آوازهي فضايل و کمالات امالبنين را به طور اجمال شنيده بوده و ميدانسته و لذا به صورت عالمانه و اديبانه به برادرش عقيل خط داد و فکر و ذهن او را به قبيلهي بنيکلاب و در بين آن قبيله به خانهي حزام بن خالد و در آن خانه به فاطمه امالبنين متوجه ساخت.
[ صفحه 52]
و اما عقيل که از فراست عقلي خوبي بهرهمند بوده است، خيلي سريع مطلب را گرفت و هدف را نشانه گيري کرد و در پاسخ علي عليهالسلام گفت:
اما اينکه تصميم به ازدواج مجدد گرفتهاي کار بسيار خوب، معقول، مشروع و خداپسند است، و اما اينکه زني با اين صفات و خصال ميخواهي از اصل تصميمت بهتر و ارزشمندتر است. در اين صورت فاطمهي کلابيه را به تو پيشنهاد ميکنم، زيرا در بين قبايل عرب هيچ قبيلهاي شجاعتر از پدران آنها نبوده است.
يعني اين ويژگيهايي که تو براي همسر آينده و مادر فرزندان آيندهات در نظر گرفتهاي، تنها در امالبنين يافت ميشود و بس.
همانگونه که قبلا اشاره شد از آنجا که اميرالمؤمنين دورادور آوازهي فضايل و کمالات امالبنين را شنيده و به طور اجمال امتيازات او و قبيلهاش را ميدانسته، وقتي جناب عقيل نام امالبنين را به زبان آورد، جوياي حال او نشد و کمترين سؤالي دربارهي خصوصيات جسمي، روحي و خانوادگي او مطرح نکرد؛ مثلا نپرسيد خاندان حزام کيست و فاطمهي امالبنين چه خصوصيات جسمي و روحي دارد؟
بلکه وقتي ملاحظه کرد برادرش عقيل، خيلي سريع مطلب را گرفته و هدف را به خوبي شناخته، خوشحال و خرسند شد و بيدرنگ فرمود:
پس قضيه را تعقيب کن، يعني برو به خواستگاري امالبنين.
|