مادر امالبنين ثمامه بنت سهيل بن عامر - که از خانداني شريف و با حسب و نسب عالي بود - اگر چه در روستا زندگي ميکرد؛ ليکن از حيث شخصيت، بانويي ادبيه، فاضله، عاقله، مديره و فرهيخته بود و لذا براساس داشتههاي خويش، دخترش امالبنين را به آنچه سزاوار يک بانوي شايسته و وارسته است تربيت کرد و آداب و رسوم خانهداري و رعايت حقوق شوهر را، چنانکه اسلام فرموده است و در کل آنچه را که يک بانوي فرهيخته و متخلق به اخلاق اسلامي بايد داشته باشد و نداشتن آنها باعث بروز اختلاف خانوادگي ميشود را به او تعليم داد.
در مقابل از آنجا که امالبنين دختري پاک سيرت، سليم النفس، با حسن و ملاحت، مطيع و گوش به فرمان مادر، عفيف و نجيب، و از صورت و سيرت زيبا بهرهمند بود، تمام تعليمات مادر را با جان و دل خريد و فراگرفت و متخلق به صفات و خصال و اخلاق پسنديده شد و در تحصيل فضايل و کمالات تا آنجا پيشرفت که زبانزد خاص و عام شد و به صورت ضرب المثل براي دختران عفيف، نجيب و پاک سيرت درآمد.
به هر حال اين در گرانسنگ و ارزشمندتر از هر چيز دنيايي، در خانهي حزام بن خالد پرورش يافت و بر حسب ظاهر، خواب پدر امالبنين (که قبلا گفته شد)، در
[ صفحه 51]
اثر گذشت زمان و طي سالهاي متمادي فراموش شده بود؛ ليکن به اقتضاي طبيعت، امالبنين و پدر و مادرش در انتظار همسري لايق، شايسته و برجستهاي که در خور کمالات و فضايل دخترشان باشد به سر ميبردند.
بالاخره اينکه اراده و مشيت الهي بر اين امر تعلق گرفت و به ذهن و خاطرهي مولاي متقيان علي عليهالسلام انداخت که حسين تو براي باقي ماندن دين جدش، نياز به يک سرباز شجاع، دلاور، سلحشور، جان برکف، مطيع و منقاد او دارد.
|