و في نقل آخر أنه قيل أتي زهير الي عبدالله بن جعفر بن عقيل قبل أن يقتل
فقال له: يا أخي ناولني الراية، فقال له عبدالله: أوفي قصور عن حملها؟
قال: لا، و لکن لي بها حاجة قال: فدفعها اليه و أخذها زهير و أتي تجاه العباس بن أميرالمؤمنين عليهالسلام و قال يابن أميرالمؤمنين أريد أن أحدثک بحديث و عيته، فقال: حدث، فقد جلا وقت الحديث، حدث و لا حرج عليک فانما تروي لنا متواتر الاسناد، فقال له: اعلم يا أباالفضل
[ صفحه 35]
ان أباک أميرالمؤمنين لما أراد أن يتزوج بامک امالبنين بعث الي أخيه عقيل و کان عارفا بأنساب العرب فقال عليهالسلام: يا أخي أريد منک أن تخطب الي امرأة من ذوي البيوت و الحسب و النسب و الشجاعة لکي أصيب منها ولدا يکون شجاعا و عضدا ينصر ولدي هذا و أشار الي الحسين عليهالسلام ليواسيه في طف کربلا و قد ادخرک أبوک لمثل هذا اليوم و لا تقصر عن حلائل أخيک و عن أخواتک... [1] .
حسب نقل؛ هنگامي که عمر سعد امان نامهاي براي قمر بنيهاشم آورد:
... زهير به جانب عباس رفت و گفت: اي پسر اميرالمؤمنين!
ميخواهم حديثي را که دربارهي تو شنيده و حفظ کردهام برايت نقل کنم.
حضرت عباس فرمود: بگو اگر چه فرصت از دست رفت و زمان نقل حديث نيست. در عين حال باکي نيست نقل کن حديثي را که متواتر باشد.
زهير گفت: اي اباالفضل اين را بدان که وقتي پدرت ميخواست با مادرت امالبنين ازدواج کند، به برادرش عقيل که نسبشناس ماهري بود گفت: ميخواهم زني براي من خواستگاري کني که خانوادهدار و با حسب و نسب و اهل شجاعت باشند که اگر از او
[ صفحه 36]
فرزندي نصيبم شد، بازوي اين پسرم (اشاره فرمود به حسين عليهالسلام)
باشد و او را در کربلا ياري کند.
پس در حقيقت پدرت تو را براي امروز ذخيره کرده است، مواظب باش در خصوص اهل بيت برادرت کوتاهي نکني و آنچه از دستت برميآيد انجام دهي.
از اين روايت به خوبي معلوم ميشود که جريان ازدواج حضرت علي عليهالسلام با امالبنين يک جريان تاريخ و شفاف بوده و همهي مردم ميدانستند که هدف مولاي متقيان از اين ازدواج، دست يافتن به فرزنداني چون قمر بنيهاشم بوده و آنان را براي ياري حسين ميخواسته است.
|