در بين عرب چنين رسم است که اگر از فاميل و قبيلهاي دختر بگيرند، خود را خواهرزادهي تمامي آن فاميل و قبيله ميشمارند و اگر يک نفر، از قبيلهي آنها دختر بگيرد، تمام قبيله، شوهر آن دختر را داماد خود ميدانند و فرزندان او را خواهرزاده صدا ميزنند.
بر اساس اين آداب و رسوم از آنجا که امالبنين از قبيلهي کلابيه بود و عمرسعد و عدهاي ديگر از لشکريان يزيد نيز از قبيلهي کلابيه بودند؛ لذا در حادثهي کربلا دو بار عمرسعد براي حضرت عباس عليهالسلام امان نامه فرستاد که تو و برادرانت خواهرزادههاي ما محسوب ميشويد و اگر حسين را رها کنيد و بياييد با ما باشيد، از طرف ما در امان خواهيد بود...
در ثمرات الاعواد سيد هاشمي، جلد اول، صفحهي 100، روايتي از حضرت زينب عليهاالسلام نقل ميکند:
هنگامي که شمر عباس و برادرانش را صدا زد که امان نامهي عمرسعد را به آنان تسليم کند، وقتي عباس آمد، شمر او را به کناري برد تا به نحوي او را فريب دهد تا از حسين دست بردارد و....
در آن حال حضرت زينب کبري عليهاالسلام که در حاشيه ايستاده بود و حرفهاي او را ميشنيد تپش قلبش افزون گشت و در اين فکر فرورفت که خدايا! نکند عباس تحت تأثير حرفهاي شيطاني شمر واقع شود و در اين موقعيت حساس، حسين را تنها بگذارد و برود؛ لذا با دنيايي از غم و اندوه عباس را صدا زد و گفت:
قالت: اعلم يا ابن والدي لما ماتت امنا فاطمه قال
[ صفحه 34]
أبي لاخيه عقيل: أريد منک أن تختار لي امرأة من ذوي البيوت و الشجاعة حتي أصيب منها والدا ينصر ولدي الحسين بطف کربلا و قد ادخرک ابوک لمثل هذا اليوم فلا تقصر يا اباالفضل...
اي فرزند پدرم! اي عباس! اين را بدان که وقتي مادر ما فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت پدرم به برادرش عقيل گفت: ميخواهم زني خانوادهدار، با حسب و نسب خوب و با شجاعت براي من اختيار کني تا از او پسري پيدا کنم که فرزندم حسين را در کربلا ياري کند، پس در حقيقت پدرت تو را براي امروز ذخيره کرده است.
اي عباس! مواظب باش در اين وظيفه کوتاهي نکني.
|