قبلا از پيشگاه مبارک اباعبدالله الحسين (ع) پوزش ميطلبم که نام مبارکش را در کنار نام يزيد قرار دادم زيرا مشخصات اخلاقي و خانوادگي صاحبان اين دو نام به قدري با هم تفاوت دارد که حدي بر آن متصور نيست... ولي چه ميشود کرد اين جبر زمان و جبر تاريخ است که همواره صفات و مشخصات متضاد را در کنار هم قرار ميدهد و در برابر هم ميگذرد مثلا پيوسته در مقابل عدل و داد به ظلم و ستم و در برابر نور و روشنائي - ظلمت و تاريکي و در قبال علم و دانش- جهالت و ناداني قرار گرفته و هميشه اين کلمات و اين صفات متضاد، مترادف يکديگر به کار رفتهاند و همچنين اين پيشآمد روزگار است که بايستي نام مبارک حسين (ع) در کنار
[ صفحه 106]
اسم يزيد گذارده شود.
ولي در ضمن، اين امر يک حسن و خوبي دارد و آن اين است همانطور که انسان در قبال شنيدن کلمات تاريکي و ظلمت، به خودي خود نور و روشنائي در نظرش مجسم ميگردد به همان قسم نيز به محض آن که نام يزيد به گوش ميخورد بلافاصله اسم حسين (ع) که نمودار تقوي و پرهيزگاري ميباشد به فکر انسان خطور مينمايد و خواه و ناخواه تفاوت اين عنصر که يکي نمونه بزرگي و آقائي و ديگري نمونه فسق و فجور ميباشد در نظر مجسم ميگردد.
اصولا بايستي به اين نکته مهم توجه داشت عمل معاويه مبني بر تعيين فرزندش يزيد به عنوان جانشيني و بعدا به عنوان خليفه مسلمين صد در صد و صرفا محض تأمين حکومت آتيه فرزندش نبوده بلکه نکته اساسيتر و مهمتري نيز در لابلاي آن به چشم ميخورد که کمتر تاکنون مورد توجه مورخين و نويسندگان قرار گرفته است. شما ميدانيد که ابوسفيان و معاويه از سرسختترين مخالفان اسلام و پيامبر گرامي و خاندان رسالت بودند و در کليه غزوات و جنگها عليه مسلمين
[ صفحه 107]
ميجنگيدند و در اواخر امر هم که اسلام آوردند صرفا جنبه تظاهر داشت و گرنه باطنا و قلبا به اسلام نگرويدند. همواره سعي و کوشش آنها متوجه اين امر بوده تا به هر طريقي است ضربههاي خرد کننده بر پيکر اسلام وارد سازند و عظمت اسلام و مقام رسول و خانواده گرامي او را از اهميت بيندازند و به وسيله آن، آتش کينه و خصومت قديمي و ريشهدار خود را فرونشانند. اين فکر در معاويه بعد از جرياناتي که بين او و مولاي متقيان و حضرت امام حسن (ع) روي داد شديدتر گرديد و صورت حادتري به خود گرفت و تمامي هم و فکر او مصروف پيدا کردن راهي در اين باره ميگرديد، مسئله جانشيني يزيد اين راه را براي او هموار کرد. چه بهتر از اين که فرزندش يزيد را در مقامي بگذارد و در مرتبهاي قرار دهد که ويژه پيامبر اکرم، مولاي متقيان و حضرت امام حسن (ع) و ساير ائمه اطهار است شما مطمئن باشيد که معاويه بهتر از هر کس فرزند خود را ميشناخت و ميدانست که به هيچ وجه صلاحيت احراز چنين مقامي را ندارد ولي او ميخواست با گماردن يزيد در رأس حکومت اسلامي، توهين و جسارت خود را به اسلام به منصه
[ صفحه 108]
ظهور و عمل برساند و از ارزش خانواده رسالت بکاهد.... و به همين دليل مفاد صلحنامه را که طبق آن انتخاب خليفه مسلمين بعد از معاويه با جامعه مسلمين بود ناديده انگاشت و قلم بطلان بر آن کشيد.
معاويه آگاهي کامل داشت که اگر انتخاب خليفه به شوراي مسلمين واگذار شود به طور حتم حضرت امام حسين به اتفاق آراء انتخاب خواهد گرديد و در نتيجه پايههاي حکومتي که تا آن حد براي آن جانفشاني کرده از خانواده امويان خارج خواهد شد لذا نقشه حکومت آتي فرزندش را به نحوي که ذکر شد پيريزي نمود.
اينک براي آنکه اختلاف و تفاوتي که از جمع جهات بين حضرت امام حسين (ع) و يزيد بن معاويه وجود داشت روشنتر گردد توجه خوانندگان گرامي را به جدول و آمار صفحه بعد جلب مينمائيم:
[ صفحه 109]
جدول و مشخصات خانوادگي سيدالشهدا و يزيد
مشخصات خانوادگي: حضرت امام حسين، يزيد
جد (پدربزرگ) حضرت امام حسين: حضرت محمد (ص) پيامبر اکرم
جد (پدربزرگ) يزيد: ابوسفيان
جده (مادربزرگ) حضرت امام حسين: حضرت خديجه
جده (مادربزرگ) يزيد: هند جگرخوار
پدر امام حسين) ع (: مولاي متقيان (ع)
پدر يزيد: معاويه
مادر امام حسين) ع (: حضرت فاطمه
مادر يزيد: ميسيون (دختر دهاتي)
علم و دانش امام حسين) ع (:تسلط کامل در امور مذهبي - فقه و اصول و ساير علوم مربوطه به ويژه در قرآن کريم
علم و دانش يزيد: فقط سرودن شعر
فضائل اخلاقي امام حسين) ع (:امانت - درستکاري - نجابت - جوانمردي - بخشش - سخاوت
فضايل اخلاقي يزيد: فسق و فجور - عشقبازي - لااباليگري
زهد و تقوي امام حسين) ع (: انجام فرائض ديني - امر به معروف و نهي از منکر - توجه کامل به مبدأ
زهد و تقوي يزيد: قماربازي - بياعتناء به اصول دين - شرابخواري
[ صفحه 110]
نگاهي دقيق و منصفانه به آمار و نمودار فوق هر توضيحي را زائد خواهد ساخت و درمييابيم که تفاوت ره از کجاست تا به کجا و بنا به اصطلاح معروف تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
ولي نبايد از نظر دور داشت که اين عمل معاويه يعني انتصاب يزيد يک حسن و يک خوبي در برداشت و آن، اين بود که نيات واقعي و پليد معاويه و به طور کلي امويان را به ويژه بعد از واقعه کربلا برملا ساخت و باعث گرديد حکومت آن کمتر از مدتي که انتظار ميرفت دچار سقوط و اضمحلال گردد.
و براي اينکه اين امر با توجه به منابع خارجي روشنتر گردد. قسمتي از کتاب زندگاني «سيدالشهدا» که به قلم عمر ابوالنصر نويسنده و دانشمند سوريه به رشته تحرير درآمده و مترجم محترم آقاي سيد جعفر غضبان به ترجمه آن همت گماردهاند عينا نقل ميکنيم [1] .
[ صفحه 111]
«بلي معاويه اين طور ميخواست ولي خدا طور ديگر خواست. سقوط حکومت معاويه و پسرش و متلاشي شدن بساط حکمروائي آنها در ظرف چند سال که از عدد انگشتان يک دست هم کمتر بود شاهد خوبي است که خدا نخواست. تاريخ به خوبي تمام حوادث را روشن ساخت و به ما نشان داد حکومتي که براي بنياميه به راحتي به دست معاويه تهيه شده بود به زودي منقرض گرديد و ديگر نه مملکتي ماند و نه حکومتي و حتي زندگاني آنها هم به هم خورد و افراد آنها منقرض شده و به قدري منفور و سرشکسته شدند که نسب خود را مخفي کردند».
[ صفحه 112]
|