سحرگاه شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجرت بود. لحظاتي چند بيشتر به اذان صبح باقي نمانده است... دقايق که به سرعت سپري مي‏گرديد مي‏رفت تا يکي از عجيب‏ترين وقايع را در تاريخ گيتي ثبت نمايد... سکوت سحرگاهان با آهنگ جذاب و گيراي مؤذن که کلمات مقدس اذان را در فضا پخش مي‏نمود شکسته گرديد و در اثر آن به يکباره جنب و جوش عجيبي در شهر بوجود آورد عجلوا بالصلوة... عجلوا بالصلوة... دربهاي خانه‏ها يکي پس از ديگري باز و بسته مي‏شد و افراد با اشتياق و با عجله براي اداي نماز و اقتدا به رادمردترين فرد عالم اسلام يعني مولاي متقيان به جانب مسجد بورگ کوفه مي‏شتافتند. [ صفحه 84] اذان خاتمه يافت... اقامه نيز پايان پذيرفت و نماز آغاز گرديد... اشخاص و يا بانواني که نتوانسته بودند افتخار شرکت در نماز جماعت را پيدا نمايند در انتظار تمام شدن نماز و بازگشت شوهران، برادران و يا فرزندان خود بودند تا صبحانه را در محيط گرم خانوادگي صرف نمايند... هنوز دقايقي از شروع نماز نگذشته بود که يک باره غلغله و هياهو، ابتدا مسجد و سپس شهر را فراگرفت و صداي واعليا در محلات مختلف پيچيده گرديد. کوفه منقلب گرديد و به فاصله کمي همه مطلع شدند که فرق مبارک نخستين امام بزرگوار ما موقع نماز و در محراب مسجد از طرف فردي به نام ابن‏ملجم شکافته شده است... مولاي متقيان را در حالي که حسنين بدن مبارکش را در آغوش داشتند و ساير صحابه در معيت آنان بوده به منزل منتقل و تحت مداوا قرار دادند افراد خانواده يعني حضرت امام حسن و امام حسين - زينب کبري و حضرت عباس و سايرين دور تا دور علي را احاطه کرده و در حالي که در دل غمي جانگداز و در چشم اشک سوزاني داشتند سعي مي‏نمودند [ صفحه 85] سکوت و آرامش محيط را حفظ نمايند. قمر بني‏هاشم همانطور که جزو حاضرين به چهره رنگ پريده و خون آلوده پدر نظاره مي‏کرد در رؤيائي فرورفته بود و جريان دوره خلافت پدر را که با چه زحمتها - مرارتها و کارشکنيها توأم بود از جلو چشمان خويش مي‏گذراند. اصرار مردم در بيعت کردن مردم با مولا و استنکاف حضرت از قبول اين امر و بعد قبول مسئوليت و سپس مخالفتهائي که با علي نمودند در فکرش زنده گرديد. جنگهاي جمل و صفين و نهروان که هر يک نوسانات غيرقابل وصفي با خود داشت، جريان کار خوارج و موضوع حکميت، کارشکنيهاي معاويه و صدها موارد ديگر که هر يک براي پدر بزرگوارش وضع حادي ايجاد کرده بود از نظرش مي‏گذشت و به خاطر مي‏آورد که مولاي متقيان در قبال هر يک از آنها که در بسياري از آنها خود او (يعني حضرت عباس) در معيت پدر گراميش بود چگونه مبارزه مي‏کرد و آنها را خنثي مي‏نمود و اين ناراحتيها به حدي شديد بود که پس از خوردن ضربت در محراب مسجد فرمودند فزت برب الکعبه (راحت شدم قسم به خداي کعبه) [ صفحه 86] اين جريانات همانطور که قمر بني‏هاشم در کنار بستر پدر بود از مخيله‏اش خطور مي‏نمود... دو روز بعد يعني در بيست و يکم ماه رمضان نه تنها دنياي اسلام بلکه جهان بشريت بزرگترين رادمرد عالم انسانيت را از دست داد... مولا زندگي را بدرود گفت ولي قبلا فرمايشاتي به عنوان وصيت ايراد فرمود که هر چند ظاهرا مورد خطاب فرزندان آن حضرت بود ولي در حقيقت جنبه عمومي داشته و براي همگان آموزنده و مايه عبرت و سرمشق مي‏باشد. حضرت علي (ع) در آخرين دقايق عمر، به حسن و حسين، زينب و اباالفضل و ام‏کلثوم نصايح و سفارشهاي لازمه را فرمود و مخصوصا درباره روابط حضرت امام حسين و قمر بني‏هاشم بياناتي ايراد نمودند و به ويژه به حضرت اباالفضل درباره کمک و ياري با سيدالشهدا توصيه‏هاي لازم را ابلاغ کردند. اين جريانات که با شروع خلافت حضرت امير و شهادت آن پيشواي عاليقدر پايان يافت از خاطرات دردناک و فراموش ناشدني قمر بني‏هاشم محسوب و منظور مي‏گردد.، بر اين خاطرات جريان خلافت حضرت امام حسن [ صفحه 87] (ع) نيز اضافه گرديد که خود از پرحادثه‏ترين وقايع صدر اسلام به شمار مي‏رود مخالفتهاي معاويه، جنگ و ستيزهاي طرفين، کارشکنيهاي منافقين و صدها نکات و يادبودهاي مخاطرآميز ديگر را که دومين امام بزرگوار با آن مواجه بود به خوبي مشاهده کرده و به خاطر داشت. اينکه نوشتيم به خوبي آن موارد را به خاطر داشت بدان جهت بود که در کليه جريانات فوق حضرت عباس (ع) رأسا شرکت داشت و مانند کوهي استوار در پشتيباني از برادر گراميش برجاي ايستاده بود آيا مسموم شدن حضرت امام حسن (ع) با آن ترتيبي که همه آگاهند و بعد شهادت آن حضرت در اثر همان زهر و سپس جرياني که نابخردان هنگام تشييع جنازه آن حضرت برپا نمودند مي‏توانست از خاطر قمر بني‏هاشم برطرف شود. خير.. هرگز. هر يک از اين وقايعي که در اين فصل به طور اختصار ذکر گرديد خاطره دردناکي بود که بر ضمير «باب الحوائج» نقش بر بسته و تا کنار نهر علقمه که ناظر آخرين لحظات حيات مبارکش بود در باطن وي زنده و پابرجا باقي مانده بود [ صفحه 88] اصولا اين مراحل خطرناک و پيش‏آمدهاي دردناک که حضرت امام حسين (ع) و حضرت اباالفضل (ع) و همچنين بانوي بزرگوار حضرت زينب عليهاالسلام با آن مواجه بوده و يا ناظر آن بوده و يا آنکه در آن مشارکت داشته‏اند براي آن بوده تا آن وجودان عزيز را براي مقابله با بزرگترين و عجيب‏ترين و جانگدازترين واقعه جهان يعني جريان خونين کربلا آماده نمايد تا بهتر بتواند بار آن همه مصائب را به دوش کشيده و با شهامت و سربلندي به قسمي آن را به انجام برسانند که دنيائي را براي هميشه و براي ابد مبهوت و مجذوب رفتار و کردار شرافتمندانه خود کرده باشند. [ صفحه 89]