اگر به زندگاني افراد موفق در اجتماع و سر پيشرفت آنها دقيقانه نظر بيفکنيم و بررسي کاملي درباره آن به عمل آوريم اين نکته مسلم ميگردد که يکي از مهمترين دلائل آن، برخورداري از يک زندگاني مرفه داخلي که آن هم از داشتن همسري شايسته سرچشمه ميگيرد بوده است. در کليه جوامع بشري و در کليه روشهاي اجتماعي همواره همسري دانا و فهميده از محکمترين و اساسيترين پايههاي پيشرفت افراد بوده و ميباشد زيرا وقتي مرد، بانوئي عاقل و دانشمند را در کنار خود ببيند و از يک زندگاني داخلي و خانوادگي مرتب و مرفهي بهرمند گردد بدون چون و چرا در امور خارج از منزل و مسئوليتي که به عهده دارد با
[ صفحه 72]
خيال راحتتر - مصممتر و با تيزبيني بيشتر وظايف مربوطه را با انجام خواهد رسانيد و در اثر آن نتايج مطلوبتري بدست خواهد آورد. زندگاني مرفه و مرتب را نبايد صرفا در اثر ثروت و مکنت دانست و تصور نمود هر کس از نظر مادي مقام بالاتري دارد به همان نسبت از رفاهيت زيادتري برخوردار است؟ خير، به هيچ وجه اين طور نيست.
بلکه شرط اصلي داشتن محيط گرم و صميمانه خانوادگي، توافق و تناسب افق فکري و اصالت و نجابت ميباشد که طرفين با درايت و کياست کامل، و با روش واقع بينانه زندگاني مشترک خود را ادامه ميدهند. و شخصي که از چنين محيط خانوادگي برخوردار باشد مسلما وظايف اجتماعي خود را بوجه بهتري انجام داده و در هدفهاي زندگاني به پيشرفتهاي شگرفي نائل ميگردد و اين موضوع به هيچ گونه تشريح و تفسيري احتياج ندارد. زيرا بحثي است که همه به آن، آگاهي کامل داشته و زندگاني روزمره و صفحات تاريخ چه از نظر شخصيتهاي مذهبي و چه از نظر رجال سياسي و بزرگان گيتي نمونههاي بارزي را در اختيار ما قرار ميدهد
[ صفحه 73]
مثلا اين نکته مورد اتفاق همه ميباشد که در صدر اسلام و در اوائل بعثت و پيشرفتهاي بعدي دين مبين، وجود حضرت خديجه (ع) همسر گرامي خاتم النبيين تا چه حد مؤثر بوده است. شما مطمئن باشيد که اگر آن محيط گرم خانوادگي و داخل و آن صفا و يگانگي که حضرت خديجه براي محمد امين ايجاد کرده بود وجود نداشت و پيامبر عزيز از نظر داخلي رفاهيت پيدا نميکرد بدون شک پيشرفت اوليه اسلام و تبليغ ختم اديان با مشکلاتهاي زيادتري برخورد مينمود. اکثر مورخين نوشتهاند ثروت خديجه (ع) يکي از وسائل پيشرفت اسلام بوده است. البته منکر اين نميتوان شد و محققا دارائي نخستين همسر حضرت محمد (ص) در امر توسعه و اشاعه دين مبين اسلام دخالت انکارناپذير داشته است ولي موضوعي که از ثروت حضرت خديجه بالاتر و در ترقي اسلام مؤثرتر بوده رفاهيت زندگي و آرامش خيال ميباشد که حضرت خديجه (ع) براي شوهر عاليقدر خود فراهم ميساخت و از تمام اينها گذشته تأئيد کامل و تشويق فناناپذيري بود که خديجه از دين محمد امين معمول داشت
[ صفحه 74]
از همان دقيقه اول که حضرت رسول از غار حراء مراجعت نمودند و براي اولين بار رسالت خطير خود را با همسر خود بازگو نمودند خديجه بدون هيچ گونه تأمل و يا بحثي ايمان آورد و او را تأييد کرد و با اين ترتيب عنوان افتخار اولين فرد ايمان آورنده را به خود اختصاص داد. و شما خواننده عزيز و گرامي تصديق خواهيد فرمود که اگر برخلاف روش فوقالذکر، خاتم النبيين با عدم موافقت و يا عدم ايمان خديجه (ع) مواجه ميگرديد چه اثر روحي بر وجود آن حضرت بر جاي ميگذارد و اگر حضرت محمد در اوائل امر که با شديدترين و خطرناکترين مخالفتها روبرو بودند وقتي به خانه مراجعت ميکردند با مخالفت و يا ترشروئي همسر خود مواجه ميگرديد آيا کار رسالت سختتر نميگرديد؟ ولي روش خديجه به نحوي بود که وقتي منجي عالم بشريت با يک دنيا خستگي روحي و جسمي که از ضديت کفار و کارشکنيهاي روساي قبايل سرچشمه ميگرفت پا به داخل منزل ميگذاردند خود را در دنيائي ديگر مشاهده ميفرمودند. همه گونه وسائل راحتي فراهم بود. خديجه
[ صفحه 75]
با خوشروئي کامل از آن حضرت استقبال ميکرد و با کلماتي شيرين و مؤثر پيامبر را در پايداري تأئيد و تأکيد مينمود و با اين نحوه عمل خاتم النبيين را براي ادامه تبليغ و مقاومت در مقابل مخالفين آمادهتر ميکرد و با اين ترتيب ميبينيم رويهي حقيقت بينانه و بينش کاملي که خديجه (ع) در پيش گرفت تا چه اندازه در پيشرفت اسلام اثر کامل بر جاي گذارده است.
هر چند از مرحله و اصل موضوع که بحث در زندگاني حضرت عباس (ع) بود دور افتاديم ولي ذکر مراتب فوق لازم و ضروري بود. در هر حال قمر بنيهاشم نيز که از خاندان رسالت بود و از تأثير همسر نيکو در زندگاني آگاهي کامل داشت در اين راه با روش واقع بينانه گام برداشت البته حضرت ابوالفضل با شخصيتي که از نظر فردي و از نظر خانوادگي داشتند و با امتيازي که از نظر جسماني و قيافه و اندام و همچنين از جهت تعليم و تربيت دارا بودند مورد توجه بسياري از خانوادههاي بزرگ عربستان قرار داشتند و اکثر قبائل دامادي او را افتخار و فوزي عظيم براي خود
[ صفحه 76]
ميشمردند ولي خود اين امر حالت ترددي ايجاد کرده بود زيرا انتخاب همسري شايسته از بين اين همه قبائل که هر يک نيز به فضائل و مکارم اخلاقي متصف بودند کار سادهاي به نظر نميرسيد و به همين جهت مطالعه دقيق و عميقانه در اين مورد به عمل آمد و امتياز اخلاقي و ايماني هر يک از آنها تحت مداقه قرار گرفت تا بالاخره اين افتخار نصيب (لبابه) دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب که از خانواده قريش بود گرديد.
عبدالله بن عباس پدر لبابه که به «ابنعباس» معروف ميباشد از دانشمندان و علماي عصر خود و از بزرگترين راويان اخبار محسوب ميگردد و خود لبابه که به همسري يکي از شجاعترين و با شخصيتترين خانواده وحي مفتخر شد از خانواده قريش و از اصالت و نجابت، آموزش و پرورش به حد کامل برخوردار بود و بهترين دليل بر اين امر، همان انتخاب وي براي قمر بنيهاشم ميباشد.
زناشوئي حضرت اباالفضل در زمان حيات پدر بزرگوارش انجام نگرفت و در اوائل خلافت حضرت
[ صفحه 77]
امام حسن (ع) صورت عمل پذيرفت و سن آن حضرت در موقع ازدواج تقريبا 17 سال بوده است. اينکه کلمه تقريبا درباره سن قمر بنيهاشم به کار برده شد از اين لحاظ است که درباره اين امر اختلاف نظر وجود دارد. و اين اختلاف نه فقط درباره تاريخ زناشوئي حضرت اباالفضل خودنمائي ميکند بلکه اصولا درباره سن آن حضرت نيز روايات مختلف در کتب مربوطه منعکس ميباشد و ريشه اين اختلاف از تاريخ تولد آن حضرت سرچشمه گرفته است. لازم به تذکر نيست که براي تعيين سن هر کسي تاريخ تولد و تاريخ فوت مورد محاسبه قرار ميگيرد. در تاريخ شهادت حضرت عباس (ع) که دهم محرم سال 61 هجري باشد هيچگونه شکي نيست و فقط، همانطور که در بالا ذکر گرديد تاريخ تولد مورد اختلاف ميباشد ولي چون صحيحترين روايات درباره تولد آن حضرت چهارم شعبان سال 26 هجري است لذا با توجه به تاريخ شهادت (سال 61 هجري) سن قمر بنيهاشم در روز عاشورا 37 سال ميباشد و چون زناشوئي آن حضرت
[ صفحه 78]
در اوائل خلافت دومين امام بزرگوار ما صورت گرفته لذا سن حضرت اباالفضل در موقع ازدواج به طور تقريب 17 سال ميباشد زيرا اگر اوائل خلافت حضرت امام حسن (ع) را که بين سالهاي 40 و 45 بوده در نظر بگيريم و حد وسط سالهاي (45 و 40) را فرضا 43 حساب کنيم لذا با توجه به تاريخ 26 هجري که تولد آن حضرت در آن سال صورت گرفته در موقع ازدواج تقريبا 17 ساله بودهاند.
لبابه که از يک تربيت صحيح برخوردار بود به تمام معني همسري شايسته و گرانمايه براي ابوالفضل محسوب ميگرديد و هدف وي صرفا رضايت شوهر و بوجود آوردن محيط گرم خانواده بود که به بهترين وجه اين هدف مقدس را تعقيب و منتج به نتيجه ساخت.
در تعداد فرزندان حضرت عباس نيز اختلافنظر وجود دارد بعضي دو نفر عده 3 نفر و تعدادي نيز 5 نفر نوشتهاند ولي صحيحترين آنها همان دو نفر است زيرا برابر روايات مطمئن و قابل پذيرش دو فرزند از قمر بنيهاشم و
[ صفحه 79]
لبابه بدنيا آمد به نامهاي فضل و عبيدالله. و همانطور که در فصل مربوط به کنيه و القاب حضرت عباس متذکر شديم آن حضرت به علت داشتن اولادي به نام فضل به اباالفضل ملقب گرديدند.
از فضل که زودتر از برادر ديگر خود زندگي را بدرود گفت اولادي بر جاي نماند ليکن از عبيدالله فرزندان متعددي بوجود آمد.
عبيدالله پس از واقعه کربلا در معيت مادرش لبابه و جدهاش حضرت امالبنين در مدينه رحل اقامت افکندند و همواره بياد شهادت جانگداز از قمر بنيهاشم گريه و زاري ميکردند به ويژه حضرت امالبنين که شرح عزاداري و گريه و سوز و گداز وي و نوحهسرائي و اشعاري که براي اولاد ارشد خود گفته و خوانده معروف و مشهور است که ما در اين کتاب و ضمن وقايع بعد از عاشورا به ذکر آن مبادرت خواهيم کرد. به موازات زندگاني زناشوئي، قمر بنيهاشم لحظهي از وظايفي که در قبال پدر و برادران و خواهران خود داشت غفلت نميفرمود و به اين وظايف به بهترين وجهي که
[ صفحه 80]
برازنده شخصيتي چون اباالفضل بود لباس عمل ميپوشانيد.
حضرت اباالفضل گذشته از رفاهيت داخلي، از نظر اجتماعي و محيط، با ناملايمات و جريانات نامطلوبي مواجه بود که هر يک از آنها به تنهائي خاطرات دردناکي در فکر و ذهن قمر بنيهاشم بر جاي گذارد. اصولا نگاهي به زندگاني خاندان رسالت به ويژه در قرن اول تاريخ حيات اسلام نشان ميدهد که افراد خانواده وحي هر يک خاطرات دردناک و پيشآمدهاي جانگدازي را متحمل شدهاند و هر چه زمان از رحلت پيامبر گرامي بيشتر و زيادتر فاصله ميگرفت اين ناملايمات جنبه حادتر و شديدتري پيدا مينمود. مثلا حضرت فاطمه شاهد و ناظر از دست دادن پدر گراميش بود و بعد از آن دسيسهها و مخالفتهاي مردم بويژه بعضي از صحابه رأي با خود وي و حضرت علي مشاهده نمود و اين ناملايمات به حدي بود که آن وجود عزيز را در ايام شباب و جواني به سراي باقي رهسپار نمود... بعد حضرت علي (ع) را در نظر ميآوريم که علاوه بر ناملايماتي که زهراي اطهر با آن مواجه بود از دست دادن زوجه گراميش و جريان بعدي آن تا
[ صفحه 81]
موقع خلافت و آن پيشآمدهاي دوره خلافت را که به شهادت آن حضرت منجر گرديد مزيد علت شد... خاطرات دردناک دومين امام بزرگوار ما يعني حضرت امام حسن جنبه زيادتري به خود گرفت زيرا کليه جريانات نامطلوبي که فوقا ذکر گرديد شاهد و ناظر بود به اضافه از دست دادن پدري همچون علي و همچنين جريانات ناراحت کننده که بعد از وفات پدر از طرف مخالفين به ويژه معاويه به منصه ظهور رسيد تا آنجا که عمال معاويه تصميم به از بين بردن آن حضرت گرفتند و بالاخره بوسيلهي زهر منظور شوم خود را عملي ساختند...
حضرت امام حسين و قمر بنيهاشم ناملايمات زيادتري را تحمل کردند زيرا در حالي که تمام شدائد و مصائبي که حضرت امام حسن با آن مواجه بود مشاهده کرده بودند با شهادت برادر بزرگوار خود و جريانات و مخالفتهاي بعدي آن روبرو شدند و سپس وقايع و پيشآمدهائي را که روز عاشورا در پي داشت متحمل گرديدند و تا جائي که دفتر خاطرات شخصي خود را با شربت شهادتي که در دهم محرم
[ صفحه 82]
سال 61 هجري نوشيدند ظاهرا مختومه اعلام کردند.
ولي اين زينب عزيز و اين زينب بزرگوار است که شدائد و مصائب وارده بر وجود مبارکش از تمام آنها زيادتر و جانگدازتر ميباشد. از دست دادن پدر بزرگوار - وفات مادر گرامي همچون حضرت فاطمه - شکافته شدن فرق مولاي متقيان و شهادت آن وجود مبارک - مسموم شدن امام حسن مجتبي - جريان واقعه کربلا - از دست دادن برادراني چون سيدالشهدا و اباالفضل - از دست دادن برادرزادگاني چون حضرت علياکبر و حضرت علياصغر شيرخوار - از دست دادن صحابه و ياران گرامي امام حسين - مشاهده سرهاي شهدا بر بالاي نيزه و سپري نمودن جريان شگفتانگيز واقعه بعد از عاشورا... آري تمام اينها از جمله شدائدي بود که زينب گرامي تحمل نمود که هر يک از آنها به تنهائي با يک دنيا سوز و گداز توأم ميباشد. درود بر تو اي شير زن تاريخ اسلام... درود بر تو اي دختر گرامي علي و فاطمه که آن چنان اين مصائب را تحمل نمودي و چنان بزرگوار رفتار نمودي که تاريخ بشريت تا دنيا برجاست نظير تو نخواهد يافت... درود تو......
[ صفحه 83]
|