عالمي، امام زمان عليهالسلام را در عالم مکاشفه زيارت نموده و شيفته جمال دلرباي حضرت عليهالسلام ميشود، ايشان به حضرت عرضه ميدارند: يا اباصالح، نسخهاي به ما بدهيد تا هر زماني، دلمان براي جمال زيبا و نوراني شما تنگ شد، توسط آن به مرادمان برسيم و ما بتوانيم شما را زيارت کنيم.
امام زمان عليهالسلام فرمودند:
هر وقت شما براي ما دل تنگ شديد و خواستيد ما را زيارت
[ صفحه 109]
کنيد، به مجلس عموي ما ابوالفضل قمر بنيهاشم عليهالسلام پناه ببريد. [1] .
البته بايد مطلبي نيز به عنوان شکوه يادآور شوم. که متأسفانه برخي از مداحان، به اين مسئله خيلي دامن ميزنند و ميگويند: «امام زمان عليهالسلام حتما در اين مجلس شرکت دارند و...» لذا بسيار مناسب است که اصل اين مسئله به طور کلي گفته شود. ولي از ذکر آن در خصوص هر مجلسي، پرهيز شود.
در سال 1363 به مکه معظمه مشرف بودم، روحاني کاروان که مرد خوبي بود سه شب قبل از آنکه به عرفات برويم در عالم رؤيا حضرت ولي عصر عليهالسلام را ديده بود و آن حضرت به او فرموده بودند که در روز عرفه روضهي حضرت ابوالفضل عليهالسلام را بخوان که من هم ميآيم.
ضمنا زن فلجي هم در کاروان ما بود که اعمال عمرهي تمتعش را با زحمت انجام داده بود، يعني سعي صفا و مروه را با چرخ انجام ميداد و بقيه مجبور بودند زير بغلهايش را بگيرند تا او اعمالش را انجام دهد. از طرف ديگر زن دائي من که در همان کاروان بود و فرزندش به نام سعيد در جبهه شهيد شده بود شب عرفه در خواب ميبيند که سعيد آمده و ميگويد: حال من خوب است و من کشته نشدهام. اين مادر وقتي از خواب بيدار ميشود، عکس فرزندش را که همراهش بوده بيرون ميآورد و ميبوسد و گريهي زيادي ميکند.
[ صفحه 110]
آن زن افليج از زن دائي من سؤال ميکند جريان چيست و اين عکس از کيست؟ او جريان شهادت فرزندش سعيد را براي آن زن افليج نقل ميکند و عکس پسرش را به او نشان ميدهد، زن افليج عکس سعيد را ميگيرد و مثل کسي که با شخص زنده حرف ميزند و به او خطاب ميکند و اشک ميريزد و ميگويد: تو امروز که روز عرفه است بايد از خدا بخواهي که امام زمان عليهالسلام را به کاروان ما بفرستد و مرا شفا دهند.
بعد از ظهر عرفه در بين دعاي عرفه روحاني کاروان مشغول روضهي حضرت ابوالفضل عليهالسلام شد همهي اهل کاروان ميديدند که ناگهان مردي بسيار نوراني با لباس احرام در وسط جمعيت نشسته و براي مصائب حضرت ابوالفضل عليهالسلام زياد گريه ميکند. افراد کاروان کم کم ميخواستند متوجه او شوند، بخصوص بعد از آنکه روحاني کاروان گفت: که من چند شب قبل خواب ديدم که حضرت بقيةالله روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء به من فرمودند که: روز عرفه روضهي حضرت ابوالفضل عليهالسلام را بخوان من هم ميآيم.
آن مرد ناشناس متوجه شد که بعضي به او نگاه ميکنند. ضمنا جمعي از جمله همان زن افليج معتقد شده بودند که او حضرت بقية الله روحي فداه است.
لذا آن حضرت از ميان جمعيت حرکت کردند و ميخواستند از در خيمه بيرون بروند که آن زن افليج صدا زد آقا، حضرت برگشتند و به
[ صفحه 111]
او نگاه کردند و اشاره به پايش کرد يعني پاهاي من فلج است حضرت ولي عصر عليهالسلام با اشاره به او فهماندند خوب ميشود و از در خيمه بيرون رفتند.
دوست ما ميگفت: که اين زن همان ساعت کسالتش برطرف شد و حتي تمام اعمال حجش را از قبيل طواف حج و سعي بين صفا و مروه و طواف نساء را خودش بدون آنکه کسي کمکش کند انجام داد و بحمدالله پس از آن روز ديگر از کسالت فلج در او خبري نبود. [2] .
|