از مجالسي که مورد عنايت امام زمان عليه‏السلام بوده و مي‏باشد، مجالسي است که خالصانه براي عزا و ماتم حضرت ابوالفضل عليه‏السلام برقرار مي‏باشد لذا، برپا کنندگان محترم و عزيزان شرکت کننده، توجه بيشتري نمايند، تا بهره‏هاي بيشتري ببرند. نمونه‏ي زير گوياي اين واقعيت است: قبل از مسافرت به مکه در حرم مطهر امام هشتم علي بن موسي الرضا عليه‏السلام از درگاه خداوند خواستم که در اين سفر حج، عنايت امام زمان نصيبم شود. زيرا شنيده بودم که عده‏اي از عاشقان آن حضرت در سفر مکه، خدمت آن بزرگوار رسيده‏اند، لذا از ابتداي سفر به ياد امام زمان عليه‏السلام بودم. [ صفحه 101] مدت يک هفته در مدينه‏ي منوره اقامت داشتيم و همواره دنبال حضرت مي‏گشتم در مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم، در روضه‏ي منوره، کنار منبر، محراب، مأذنه، نزديک ستون توبه، جايگاه اصحاب صفه، محراب تهجد پيامبر، کنار درب خانه‏ي حضرت زهرا عليهاالسلام و در بين سيل جمعيت، در قبرستان بقيع؛ کنار قبور مظلوم چهار امام غريب و در بين زائرين مدينه دنبال کسي مي‏گشتم که نشانيهاي او را داشته باشد. ايام توقف ما در مدينه سپري شد و با چشم گريان و قلب سوزان، با کوله باري از غم و غصه و خاطره، از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و دختر گراميش و ائمه بقيع عليهم‏السلام خداحافظي نموديم. در مکه نيز در حين انجام اعمال عمره‏ي تمتع، در مطاف، پشت مقام حضرت ابراهيم، در زمزم، در سعي صفا و مروه، به ياد حضرت بودم. چند روز بين اعمال عمره تمتع و حج تمتع نيز در جاي جاي مسجدالحرام خاطره‏ي حضرت در ذهنم بود، گاهي اوقات به عاشقان دلسوخته‏ي امام زمان عليه‏السلام برخورد مي‏نمودم که به او متوسل شده و در هجران او مي‏سوزند، گاهي نيز با خود زمزمه مي‏کردم: از جهان دل به تو بستم به خدا مهدي جان‏ طالب وصل تو هستم بخدا مهدي جان‏ هر کجا ياد تو و ذکر تو و نام تو بود بي تأمل بنشستم بخدا مهدي جان‏ اعمال حج تمتع شروع شد به صحراي عرفات رفتيم، شب عرفه گذشت، روز عرفه در جبل الرحمة، در بين چادرها و در بين دعاي عرفه امام حسين عليه‏السلام بياد آن يوسف گم گشته بودم، غروب روز عرفه [ صفحه 102] پس از نماز مغرب و عشاء سرزميني را که مطمئن بودم حضرت در آنجا بين جمعيت بوده‏اند به طرف مشعر الحرام پشت سر نهاديم، روز دهم ذيحجه در مني اعمال روز عيد قربان را انجام داديم. هوا در سرزمين مني بسيار گرم و ما در زير چادرها به سر مي‏برديم، عصرها به قدري هوا گرم بود که امکان استراحت و خوابيدن نبود. عصر روز يازدهم همان طور که مردها چند نفر چند نفر در چادر دور هم جمع شده بوديم و از هر دري سخن مي‏گفتيم و عده‏اي نيز در حال بيداري دراز کشيده بودند بدون اينکه از قبل برنامه‏ريزي خاصي شده باشد روحاني کاروان شروع کرد به زمزمه کردن اشعاري در مورد امام زمان عليه‏السلام در نتيجه همگي نشسته و شروع به گوش کردن کرديم ناخود آگاه مجلسي برقرار شد و بعد هم مداح کاروان توسلي به حضرت نمود، حال خوشي در مجلس پيدا شده بود، سپس يکي از برادران اشعاري را خطاب به آن حضرت در رابطه با سفر حج خواند که دو بيت آن چنين بود: اي حريم کعبه مُحرم بر طواف کوي تو من به گرد کعبه مي‏گردم بياد روي تو گرچه بر مُحرم بود بوئيدن گلها حرام‏ زنده‏ام من اي گل زهرا ز فيض بوي تو و در ضمن خواندن اشعار خطاب به حضرت مي‏گفت: آقا جان در اين سرزمين خيمه‏ها و چادرها زيادند و ما نمي‏توانيم همه آنها را يک به يک بگرديم تا خيمه شما را پيدا نمائيم. اما شما مي‏دانيد خيمه و چادر کاروان ما کجاست، شما به ما عنايتي بفرماييد، شما به ما سر [ صفحه 103] بزنيد، همه افراد گريه مي‏کردند و اشک مي‏ريختند، بعد هم يکي از برادران ديگر توسلي به حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام پيدا نمود و گفت: آقا شما به روضه‏ي عمويتان خيلي علاقه داريد و خودتان سفارش به خواندن اين روضه کرده‏ايد، همينطور که ايشان روضه مي‏خواند و همگي با حال منقلب اشک مي‏ريختند و من هم گريه مي‏کردم، سرم را بلند کردم ديدم آقايي با لباس سفيد عربي و به هيئت عربها در داخل چادر جلو درب روي دو زانو بطور سرپا نشسته‏اند، روي سر ايشان دستمالي بود که آن هم سفيد رنگ بود و طوري قرار گرفته بود که قسمت زيادي از پيشاني ايشان را هم پوشانده بود. من در چادر جايي نشسته بودم که تنها سمت چپ صورت و محاسن ايشان را مي‏ديدم که حالت گندمگون داشت چند ثانيه‏اي ايشان را نگاه کردم، آقايي بودند تنومند و با وقار که شايد حدود چهل و چند ساله به نظر مي‏رسيد. سپس جلو درب چادر را نگاه کردم ديدم دو نفر جوان که سن آنها تقريبا زير بيست سال بود با لباس سفيد بلند عربي درست جلو قسمت ورودي چادر ايستاده‏اند و حدود يکي دو متر پشت سر آقا بودند. در آن لحظه چنين تصور نمودم که اينها عربهايي هستند که از جلو چادر ما عبور مي‏کرده‏اند صداي روضه را شنيده لذا داخل چادر آمده‏اند تا به روضه گوش دهند. مجددا سرم را پايين انداخته و اشک مي‏ريختم دقيقا نمي‏دانم چقدر طول کشيد ولي مطمئن هستم که [ صفحه 104] مدت زيادي نگذشت مجددا سرم را بلند کردم ديدم از آقا و جوانها خبري نيست ولي در آن زمان چنان تصرفي در ذهنم ايجاد شده بود که تنها درباره‏ي آنها چنين فکر مي‏کردم که اينها عرب بوده و براي گوش کردن به روضه به مجلس آمده‏اند. حتي پس از پايان اين مجلس بسيار با معنويت اصلا به ذهنم خطور نکرد که در اين مورد با ديگر اعضاء کاروان صحبتي نمايم، روز بعد شنيدم که يکي دو نفر از افراد کاروان راجع به آقايي که به مجلس آمده بود صحبت مي‏کردند، از آنها پرسيدم شما چگونگي آمدن و رفتن آن آقا را متوجه شديد، گفتند: نه ما فقط ديده‏ايم ايشان جلو درب چادر نشسته‏اند. آن وقت به خود آمدم و کمي در مورد جرياني که اتفاق افتاده بود فکر کردم و به تصور خودم در مورد اين واقعه تأمل نمودم. بخود گفتم اگر اينها عرب بودند چگونه به روضه‏اي که به زبان فارسي خوانده مي‏شد گوش مي‏دادند؟! چرا در زماني که همگي در عزاي حضرت ابوالفضل عليه‏السلام گريه مي‏کردند ايشان تشريف آورده بودند؟! صداي روضه آن قدر بلند نبود که به بيرون چادر برود تا کسي با شنيدن صداي روضه داخل شود!! چطور کسي دقيقا متوجه چگونگي آمدن و رفتن آنها نشده بود!! چطور در اثر تصرفي که در ذهن من ايجاد شده بود به اين تصورم که اينها عرب هستند و به روضه‏ي فارسي گوش مي‏دهند شک نکرده‏ام!! همه‏ي اين سؤالاتي که اکنون در ذهنم ايجاد شده بود مرا اميدوار ساخت که ايشان خود حضرت يعني امام زمان عليه‏السلام بوده‏اند و تأسف [ صفحه 105] خوردم که چرا در همان لحظه حضرت را نشناخته‏ام. [1] . قطعا مجالسي که مخلصانه براي قمر بني‏هاشم عليه‏السلام برگزار مي‏شود، مورد تأييد و عنايت امام مهدي عليه‏السلام است. بنابراين بسيار لازم و ضروري است که در اين مجالس، از صاحب اصلي مجلس، امام زمان عليه‏السلام، غافل نبوده و در مناسب‏ترين وقت براي دعا، براي وجود نازنين يوسف زهرا عليهاالسلام دعا شود، زيرا تمام خيرها و خوبي‏ها به واسطه ايشان به ما مي‏رسد. ما بي‏تو تا دنياست دنيايي نداريم‏ چون سنگ خاموشيم و غوغايي نداريم‏ تو آبروي خاکي و حيثيت آب‏ دريا تويي، ما جز تو دريايي نداريم [2] .

[1] امام زمان در مکه و مدينه، ص 155 - 158. [2] سلمان حياتي.