يکي از مقام‏هاي شامخ و بي‏بديل علمدار دشت کربلا، روشن‏بيني اوست، که امام جعفر صادق عليه‏السلام در اين خصوص مي‏فرمايد: کان عمنا العباس نافذ البصيرة، صلب الايمان [1] . عموي ما عباس بصيرتي نافذ و ايماني شديد داشت کسي که با چشم سر، مي‏بيند، به او «بصير» مي‏گويند و کسي که با چشم دل، حقايق امور را مشاهده مي‏کند «بصيرت» دارد. بصيرت به نور دل و فهم قلبي گفته مي‏شود و صاحب بصيرت، با پشتوانه ايمان، هيچگاه مسير حق را گم نمي‏کند و کوران حوادث هيچ خللي در اراده [ صفحه 59] و تصميمش وارد نمي‏سازد و در ميدان نبرد و رزم، با بستن حمايل عارفانه حمايت از امام زمانش مي‏نمايد. همان طوري که اميرمؤمنان حضرت علي عليه‏السلام فرمود: حملوا بصائرهم علي أسيافهم [2] . آگاهي و بينايي خويش را بر شمشيرهاي خود حمل کردند. مرحوم طبرسي رحمه‏الله در اين رابطه مي‏نويسد: البصر: نور العين و هو ما يبصر به الرائي کما ان البصيرة نور القلب؛ [3] . بصر روشنايي چشم را مي‏گويند يعني آن نوري که به وسيله‏ي آن بيننده، ديدني‏ها را مي‏بيند. همان طوري که بصيرت نور قلب را مي‏گويند. و آنچه بسيار مهم است، بصيرت است زيرا کسي که چشم سر ندارد ولي چشم دلش بينا است، در اين زمان بسيار واضح حضور امام زمان عليه‏السلام را حس مي‏کند. ابوبصير مي‏گويد: با امام محمد باقر عليه‏السلام به مسجد مدينه وارد شديم، مردم در رفت و آمد بودند، امام عليه‏السلام به من فرمود: از مردم بپرس آيا مرا مي‏بينند؟ از هر کس پرسيدم، آيا ابوجعفر عليه‏السلام را ديده‏اي؟ مي‏گفت: نه، در حالي که امام عليه‏السلام در کنار من ايستاده بود. در همين هنگام يکي از [ صفحه 60] دوستان حقيقي آن حضرت، ابوهارون که نابينا بود، به مسجد آمد. امام فرمود: از او بپرس. از ابوهارون پرسيدم: آيا ابوجعفر را ديده‏اي؟ فورا پاسخ داد. مگر کنار تو نايستاده است؟ گفتم: از کجا و چگونه متوجه شدي؟ گفت: چگونه ندانم، در حالي که او عليه‏السلام نور درخشنده‏اي است. [4] . اما نکته دقيق و لطيف در فرمايش صادق آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم درباره بصيرت قمر بني‏هاشم عليه‏السلام عنصر «نفوذ» است. حضرت عباس عليه‏السلام «نافذ البصيرة» بود. لذا لازم است مفهوم نافذ البصيرة بودن را در لغت دريابيم. محقق توانا آقاي مصطفوي درباره «بصير» مي‏نويسد. البصير من له البصارة اي النظر و العلم [5] . بصير به کسي مي‏گويند که داراي فکر و علم باشد و درباره «نفوذ» مي‏نويسد: ان الاصل الواحد في المادة هو: الورود الدقيق علي شي‏ء في مادي او معقول [6] . نفوذ، يک ريشه اصل دارد و معنايش وارد شدن دقيق در امور مادي يا معنوي را مي‏گويند. بنابراين بصيرت حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام در همه امور دقيق و نافذ بود. او ملکوت همه عالم را مشاهده مي‏کرد. سيد عبدالرزاق [ صفحه 61] موسوي مقرم در اين خصوص مي‏نويسد: «قمر منير بني‏هاشم عليه‏السلام با قابليت ذاتي و کسبي خود به عالي‏ترين مقام بصيرت در دين و يقين در شناخت راه يافت و همه‏ي معارف عاليه‏ي ديني و اخلاقي را با تيزبيني و ژرف نگري خاصي بياموخت. او مسائل را از پشت پرده تماشا نمي‏کرد، بلکه ديدگان نافذ او پرده‏ها را مي‏شکافت و به اعماق حقايق راه مي‏يافت و واقع را آنچنانکه هست مي‏ديد، از اين رو در راه هيچ چيز فداکاري نمي‏کرد جز با علم ثابت و يقين استوار و ايمان که هيچ شکي با آن نياميخته بود.» [7] . و در زيارت ايشان عرضه مي‏داريم: و انک مضيت علي بصيرة من امرک مقتديا بالصالحين؛ [8] . به درستي که تو اي ابوالفضل، عمرت را سپري کردي در حالي که داراي مقام بصيرت بودي و اقتدا به صالحين نمودي. بصيرت داشتن مأموم امري ضروري و مهم است اگر شخصي بصيرت نداشته باشد، از امام زمانش به فاصله مشرق تا مغرب دور مي‏شود. امام جعفر صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: العامل علي غير بصيرة کالسائر علي غير طريق فلا تزيده سرعة السير من الطريق الا بعدا [9] . [ صفحه 62] عامل بي‏بصيرت مانند رونده‏اي است که در مسير گام برنمي‏دارد مگر آنکه هر چه بيشتر راه رود سريع‏تر از مسير حق دور مي‏شود. بنابراين عاشقان اهل بيت عليه‏السلام همواره بايد زمزمه نمايند که: و اسئلک ان تجعل النور في بصري و البصيرة في ديني [10] . خدايا! از تو مي‏خواهم نور در ديدگانم و بصيرت در دينم ارزانيم فرمايي هر کس صاحب بصيرت باشد، دنيا را زودگذر و شهوات و شبهات دنياي فاني، او را به ورطه سقوط نمي‏کشاند. اميرمؤمنان حضرت علي عليه‏السلام درباره آثار بصيرت مي‏فرمايند: انما الدنيا منتهي بصر الاعمي، لا يبصر مما ورائها شيئا، و البصير ينفذها بصره، و يعلم ان الدار ورائها، فالبصير منها شاخص، و الاعمي اليها شاخص، و البصير منها متزود، و الاعمي لها متزود [11] . همانا زندگي دنيا منتهاي کوردلان است، که غير از آن چيزي را نمي‏بيند و انسان بينا دل، ديد او از دنيا فراتر مي‏رود و مي‏داند که سراي جاويد در وراي اين دنيا است، بنابراين انسان که عقل و قلبش نوراني شده و به مقام بصيرت رسيده از دنيا مي‏گذرد و انسان کوردل به سوي دنيا روي مي‏آورد، شخص بصير از دنيا توشه براي آخرت برمي‏دارد و انسان کوردل توشه براي دنيا جمع [ صفحه 63] مي‏کند. يکي از راههاي به دست آوردن بصيرت پيوند با امام عصر (عج) است، هر کس مي‏تواند در پرتو امام عليه‏السلام به مقام «نافذ البصيرة» بار يابد. زيرا ائمه معصومين عليهم‏السلام به هر کس که لياقت داشته باشد، بصيرت عطا مي‏کند. نمونه زير گوياي اين حقيقت است: امام حسن عسکري عليه‏السلام را نزد علي بن نارمش که دشمن‏ترين مردم به اولاد ابي‏طالب بود. زندان کردند و به او گفتند: بر او عليه‏السلام هر چه مي‏خواهي سخت بگير. حضرت عليه‏السلام بيش از يک روز، نزد او نبود، که احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جايي رسيد که در برابر او چهره بر خاک مي‏گذاشت و ديده از زمين بر نمي‏داشت، حضرت عليه‏السلام از نزد او خارج شد، در حالي که بصيرت او به آن حضرت از همه بيشتر و ستايش‏اش از همه نيکوتر بود. [12] .

[1] سر سلسلة العلويه، ص 89، شرح الاخبار، ج 3، ص 189؛ سقاي معرفت، ص 59. [2] نهج‏البلاغه، خ 150، فرهنگ عاشورا، ص 73. [3] جوامع الجامع، ج 1، ص 70 و 603: در اين رابطه آقاي باقر فخار در کتاب سقاي معرفت، ص 117 - 59 بحث بسيار زيبايي را آورده است. [4] بحارالانوار، ج 46، ص 243. [5] التحقيق في کلمات القرآن، ج 1، ص 246. [6] همان، ج 12، ص 192. [7] سردار کربلا، ص 173. [8] مفاتيح الجنان، زيارت حضرت عباس عليه‏السلام. [9] من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 401 ح 5864. [10] مصباح المتهجد، ص 105. [11] نهج‏البلاغه، خ 133. [12] کافي، ج 1، ص 508، زندگي امام يازدهم عليه‏السلام، ح 8.