هر کسي که مرتکب جرم و گناهي شود که به علت حمايت جنايتکاران حاکم و يا به جهات ديگر از کيفر قانوني فرار کند از کيفر طبيعي در دنيا و از [ صفحه 129] کيفر اخروي در آخرت درامان نخواهد بود! و سرنوشت قاتلين ابوالفضل العباس عليه‏السلام از اين قاعده حتمي و سنت الهي مستثني نبوده که به شرح سرنوشت يکي از آنان مي‏پردازيم. قاسم بن اصبغ بن نباته مي‏گويد: روزي مردي را که از پيش مي‏شناختم و از قبيله بني‏ابان بن دارم بود، با چهره سياه ديدم، ابتدا وي را نشناختم، بعد از دقت بسيار و شناسايي به او گفتم: تو را قبلا با چهره‏اي سفيد و صورتي زيبا ديده‏ام، حالا اين چه قيافه زشتي است که پيدا کرده‏اي؟ آن مرد پاسخ داد: يکي از اصحاب حسين عليه‏السلام را که در پيشاني‏اش اثر سجود نمايان بود و از چهره‏اش پيدا بود که بنده شايسته خداست در روز عاشورا کشتم و از آن موقع شبي بر من نگذشته مگر در خواب مي‏بينم که او گريبانم را مي‏گيرد و در جهنم مي‏اندازد. وحشتي که از اين خواب بر من دست مي‏دهد موجب مي‏شود فرياد کشم و کسان و اطرافيان خويش را از خواب بيدار کنم و اين را نيز بگويم که از اولين شبي که اين خواب را ديده‏ام، چهره‏ام سياه شده است. قاسم مي‏گويد: از او پرسيدم، کسي را که کشتي چه نام داشت؟ پاسخ داد: او عباس پسر رشيد علي بود. قاسم پسر اصبغ مي‏گويد: براي صدق مدعاي او و ارضاء حس کنجکاوي خود به جستجو پرداختم و از همسايگان وضع حال قاتل را پرسيدم. همگي گواهي دادند که صداي صيحه و فرياد شبانه او را مي‏شنوند و از اينکه آسايش ايشان را هم مختل کرده، رنج مي‏برند. مي‏گويند، اين مرد که در دنيا هم روسياه شده، آن قدر تشنه مي‏شد که قدح قدح آب مي‏نوشيد ولي فايده‏اي نمي‏بخشيد تا عاقبت شکمش ترکيد و به درک رسيد. [ صفحه 130] قرضي است کرده‏هاي تو در نزد روزگار در هر کدام روز که باشد ادا کند [ صفحه 131]