رجز خواني به هنگام نبرد، رسم ديرين بود. هر کس به ميدان مي‏تاخت در آغاز خود را معرفي مي‏کرد تا دشمن اگر او را نمي‏شناسد، به هويتش آشنا شود. اين معرفي که غالبا آهنگ‏دار بود و رجز ناميده مي‏شده، در جنگجو دليري و در دشمن ترس مي‏افزود. در اين کتاب که قصد بيان تمام واقعه کربلا نيست بلکه توجه به رشادتها و اقدامات پرچمدار انقلاب کربلاست در آغاز، نبرد برادران عباس عليه‏السلام و سرود آن شهيدان را به اختصار شرح مي‏دهيم. حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام که در تمام مصائب با برادرش و رهبرش حسين عليه‏السلام شريک و همراه بود. برادران مادري خود را به جنگ و جهاد ترغيب و تشويق فرمود و آنان نيز که مرگ با افتخار را انتخاب کرده بودند و شهادت پرواز روح را به جوار خدا مي‏دانستند يکايک به ميدان رفتند و پس از ابراز رشادت و به خاک انداختن گروهي پست فطرت، به درجه شهادت نائل گشتند. «عبدالله» که با که با اجازه ابا عبدالله عليه‏السلام چون شير ژيان بر دشمنان حمله برد،چنين سرود: من پسر کسي هستم که فضيلتها و بزرگواريها از آن اوست. و او علي بي ابي‏طالب است که در کردار نيکوترين مردمان است. علي شمشير رسول خداست که با آن انتقام مي‏گيرد، و [ صفحه 111] همه روز موجب بيم و هراس دشمنان مي‏شود. [1] . عثمان برادر ديگر عباس در ميدان جنگ چنين سرود: من عثمان دارنده افتخاراتم من رهبرم علي است که صاحب کردارهاي نيک و پاکيزه است. و اين حسين است که سرور نيکان، و آقاي کوچکان و بزرگان است. [2] . «جعفر» سومين برادر عباس عليه‏السلام که در ميدان نبرد شمشير مي‏زد چنين مي‏سرود: من جعفرم و پايگاهي بلند دارم. پسر علي هستم که خوبترين مردم و صاحب فضيلتهاست. او وصي رسول و صاحب مجد و ولايت است. به عمويم جعفر و دايي خود افتخار مي‏کنم. و از حسين صاحب جود و فضيلت حمايت مي‏نمايم. [3] . لحظات حساس تاريخ فرامي‏رسيد و عباس به کمک برادرش حسين عليه‏السلام در تغيير مسير اجتماع مي‏کوشيد. عباس که در دانشگاه علي عليه‏السلام به آن پايه از حد کمال رسيده بود که مظهر صفات خدا بود، و در جامعه زبوني مردم و ستمگري زمامداران بي‏ايمان را ديده بود، روز عاشورا راه و رسم زندگي را به جهانيان آموخت و [ صفحه 112] با خون خود بنيان ستم را از جاي برکند. گاهي به کشته گشتن و گاهي به کشتن است‏ ترويج دين به هر چه زمان اقتضاء کند.

[1] انا ابن ذي النجدة و الافضال‏ ذاک علي الخير ذوالفعال‏ سيف رسول الله ذوالنکال‏ في کل قوم ظاهر الاهوال. [2] اني انا عثمان ذوالمفاخر شيخي علي ذوالفعال الطاهر هذا حسين سيد الاخاير و سيد الصغار و الاکابر. [3] اني انا جعفر ذوالمعالي‏ ابن علي الخير ذي الافضال‏ ذاک الوصي ذوالسنا و الوالي‏ حسبي لعمي شرفا و خالي‏ احمي حسينا ذالندي المفضال.