خورشيد عمر عليهالسلام در نيمه شب 21 ماه رمضان سال چهلم هجري، غروب کرد. مردمي که قائد بزرگ خود را از دست داده بودند به امام حسن عليهالسلام پيوستند و با او بيعت کردند. افراد سرشناس و متنفذ اجتماع يا گمراه کنندگاني که از حکومت علي عليهالسلام طرد شده بودند، به اميد اينکه امام حسن عليهالسلام روش پدر را از دست خواهد داد و به آنان که طالب منصب و مقام بودند جاه و جلال خواهد بخشيد به ظاهر به امام پيوستند، ولي به زودي دانستند که امام حسن عليهالسلام نسخه ثاني پدرش علي عليهالسلام است و هرگز از راهي که او رفته بازنميگردد و خدا را به خاطر دنيا فراموش نميکند و مانند معاويه نيست که نيرنگ ببازد و با مصلحتانديشي و سياستبازي، دشمنان خدا را به گرد خود جمع کند. لذا زودتر از حد انتظار از اطراف امام پراکنده شدند و به معاويه - دشمن خدا و خلق - پيوستند، به نحوي که از يکصد و بيست هزار سربازي که قبل از شهادت امام علي عليهالسلام آماده جنگ با معاويه بودند، فقط دوازده هزار به زحمت گرد آمد که فرماندهي اين لشکر را امام حسن عليهالسلام به پسرعمويش عبيدالله بن عباس که از دلاوران به نام و مردمان خوشنام بود سپرد. و او هم در «مسکن» در برابر معاويه سنگر گرفت، ولي عاقبت معاويه او را به يک ميليون درهم، رشوه، فريفت و عبيدالله به لشکر معاويه پيوست.
خيانت عبيدالله به امام حسن عليهالسلام را عدهاي از تاريخنويسان به علت ضعف و سستي سربازان و عدم تمايل آنان به جنگ و ميل به صلح، با معاويه ميدانند، و عبيدالله هم که فهميده با چنين لشکري بر معاويه
[ صفحه 74]
پيروز نخواهد شد، ترجيح داده که با اخذ رشوه، به امام و جامعه مسلمين خيانت کند!
ولي علت همکاري و تسليم به معاويه، هر چه باشد، عبيدالله را از گناهي که مرتکب شده، معاف نميسازد، زيرا عمل زشت او نه تنها روحيه سربازان مسلمان را متزلزل ساخت، بلکه در روحيه همه افرادي که به خلافت امام حسن عليهالسلام علاقمند بودند، تأثير شوم بخشيد به نحوي که همه تلاشهايي که امام براي جمعآوري سپاه و اعزام مجدد به جبهه جنگ، مبذول فرمود، سود زيادي نداد و فرماندهان ديگري چون «کندي» که به شهر «انبار» با چهار هزار سرباز اعزام شده بودند به معاويه پيوستند و با سيم و زر، ايمان خود را فروخته و دنياي معاويه صفتها را خريدند!
وضع اسفناک مردم گول و نابخرد آن زمان را از اين بيان شيوهاي امام حسن عليهالسلام دومين پيشواي شيعيان ميتوان فهميد که پس از اين خيانتها ضمن خطبهاي غراء در مسجد کوفه ايراد فرمود:
«اي مردم مرا با بيعت خود مغرور کرده و فريب داديد همچنانکه پدرم علي عليهالسلام را فريب داديد.»
آري اينان همان مردمي بودند که علي عليهالسلام دربارهشان فرمود: جاي حيرت و شگفتي است! به خدا سوگند اجتماع معاويه و ياران او بر کار نادرست خودشان و تفرقه و اختلاف شما از کار حق و درست خودتان، دل را ميميراند و غم و اندوه را جلب ميکند. پس روهاي شما زشت و دلهايتان غمگين گردد، هنگامي که در آماج تير آنها قرار گرفتهايد (معذلک سينه خود را هدف قرار داده و خاموش ماندهايد).
مال شما را به يغما ميبرند و شما غارت نميکنيد، آنان با شما ميجنگند و شما به خانه نشسته و نميجنگيد! خداوند را معصيت ميکنند و شما راضي هستيد! وقتي که به شما در ايام تابستان امر کردم
[ صفحه 75]
که به جنگ ايشان برويد، گفتيد اکنون هوا گرم است ما را مهلت ده تا از شدت گرما کاسته شود! و چون در ايام زمستان شما را به جنگ با آنها فرمان دادم، گفتيد در اين روزها هوا سرد است به ما مهلت ده که سرما برطرف گردد! شما که اين همه عذر و بهانه از جهت فرار از گرما و سرما ميآوريد، پس به خدا سوگند در ميدان جنگ از شمشير زودتر فرار خواهيد کرد.
اي کساني که به مردان شباهت داريد ولي مرد نيستيد، و اي کساني که خرد شما مانند عقل بچهها و زنهاي به حجله رفته است. اي کاش من شما را نميديدم و نميشناختم که به خدا سوگند شناختن شما پشيماني و غم و اندوه ميباشد. [1] .
امام حسن عليهالسلام با چنين مردم ضعيف النفس و سست اراده روبرو بود. در حالي که اطرافيان معاويه با زور و زر و انتشار شايعات ناروا، مانند اينکه امام حسن عليهالسلام با معاويه صلح کرده است، دلهاي متزلزل و افکار درهم مردم را پريشانتر ميساختند.
از جمله کساني که براي نشر اکاذيب، مأموريت يافت تا روحيه مردمان عراق را تضعيف کند «مغيرة بن شعبه» بود، که از مکاران بنام روزگار و از ياران نزديک معاويه بود. اين ناپاک مرد با همکاري ديگر دشمنان خدا موفق شد در مدائن لشکر امام حسن عليهالسلام را از گرد وي پراکنده کند تا حضرتش را تنها گذارند و فرمانش را نبرند. و نه تنها اين تبليغات زهرآگين از جهت مقابله با معاويه مؤثر افتاد بلکه در قريه «ساباط» مدائن، عدهاي به خيمه امام هجوم بردند و سجاده از زير پايش کشيده و به
[ صفحه 76]
زمينش افکندند و با خنجر ران آن حضرت را دريدند. [2] .
در چنين حالي که امام در بستر بيماري افتاد، عدهاي به فکر افتادند که امام را دست بسته به معاويه تسليم کنند و براي عمل شرمآور خويش از او پاداش بگيرند!
اينها جهات ديگري که در کتب تاريخ ثبت است، موجب شد که امام حسن عليهالسلام در 25 ربيع الاول سال 41 هجري با معاويه صلح کند [3] تا خون عدهاي بيگناه به خاک نريزد و نواميس مردم هتک نگردد و اموالشان به غارت نرود.
|