مهمترين درسي که در دانشگاه علي عليهالسلام تدريس و به وسيله اساتيدش عملا تفسير ميشود، شهادت است. آغاز اين درس، شهادت به اينکه جز الله که خداي يکتاست خدايي نيست و محمد صلي الله عليه و آله و سلم رسول و فرستاده
[ صفحه 47]
اوست و پايان اين درس نيز، شهادت است که با ستيزه با ستمگري، و دشمني با کفر و بيديني، تحصيل ميشود.
دانشگاه علي عليهالسلام زندگاني را معني ميکند و به دانشجويانش ميفهماند که زندگي هدف است. چه اگر زندگي بيهدف باشد، رفع هر نيازي هدف ميشود و چون نيازها که بيشتر برخاسته از آرزوهاست، بيشمارند، رسيدن به هدفهاي بيشمار غيرممکن ميگردد.
علي عليهالسلام باني اين دانشگاه ميفرمايد: «اطول الناس املا اسوء، هم عملا».
مردمي که آرزوهايشان طولانيتر است اعمالشان از همه بدتر است.
به کوتاهترين سخن، اشخاص بيهدف، در طلب جلب منفعت و دفع ضرر از خويشند و اين خود محوري، سبب ميشود که به حقوق ديگران تجاوز کنند و براي رسيدن به هر آرزويي و بدست آوردن هر متاع و يا مقامي، به هر کار زشتي روآورند و به هر دسيسهاي دست يازند. از اين رو دنياپرست شده و کردارشان زشت ميشود.
اما آنان که در زندگي هدف واحد دارند، از «احد» اطاعت ميکنند و سر بر فرمان او که همه هستي از آن اوست مينهند. و هر کس اعمالش براي خداست و مقصودش جلب رضاي اوست، خود را فراموش کرده و در خدمت به خلق قرار ميگيرد و براي نجات ديگران از فقر و بدبختي، خويش را به آب و آتش ميزند و با هر ستمگري ميستيزد، و به جاي از هر پاي افتادهاي قيام ميکند. هر چند جان عزيز خود را در اين راه ببازد.
عباس عليهالسلام در دانشگاه علي عليهالسلام آموخت که بايد در زندگي هدف داشت و تنها براي خدا زيست نه براي خود، که هر جا «خود» ظاهر شود،خدا فراموش ميگردد و شيطان بر نفس مسلط ميشود. پس بايد با نفس به مبارزه برخاست.
علي عليهالسلام در دانشگاه خود به دانشجويانش ميفرمايد: «ان هذا النفس
[ صفحه 48]
لامارة بالسوء فمن اهملها جمعت به الي المآثم»، همانا اين نفس به بدي فرمان ميدهد، پس کسي که نفس را به خود واگذارد او را به سوي گناهان ميکشاند.
و نيز فرمايد: «نفسک اقرب اعدائک اليک»؛ نفس تو نزديکترين دشمن به توست. پس کسي که از نفس خود اطاعت ميکند، به گناه ميافتد و از اطاعت خدا بازميماند و کسي که به جهاد با نفس برميخيزد به اطاعت خدا درميآيد. بنابراين مطيع نفس، دشمن مطيع خداست و در طول تاريخ اين دو هميشه در برابر هم قرار داشتهاند.
عباس در دانشگاه پدر آموخت که بايد مطيع خدا بود، تا براي خود و ديگران سودمند گرديد. زيرا کسي که به خود ميانديشد و از هواي نفس خويش پيروي ميکند، وجودش براي ديگران زيان است.
علي عليهالسلام در اين باره فرموده است: «افضل الناس انفعهم للناس»؛ برترين مردمان آنانند که براي مردم سودمندترند.
و نيز فرموده است: «من لم تنفعک حياته فعده في الموتي». [1] با کسي که زندگانياش به تو سود نميرساند در زمره مردگانش شمار.
علي عليهالسلام که ظلم زمانه خانهنشينش کرده بود و فرصتي يافته بود که درياي علم خود را در سينه حسن و حسين و عباس و ديگر فرزندانش بريزد و آنان را به آداب دين و بهترين آئين، مؤدب سازد به ايشان آموخت که خطر دين فروشان از بيدينان بيشتر است. چه بسا کساني که در محراب پيغمبر به نماز ميايستند و يا بر منبر حضرتش بالا ميروند و سخن پيرامون دنيا و عقبي ميگويند، اما خطرناکترين افراد براي جوامع بشري هستند.
[ صفحه 49]
علي عليهالسلام در اين باره فرمود: «اشد الناس نفاقا من امر بالطاعة و لم يعمل بها و نهي عن المعصيتة و لم ينته عنها»؛ بدترين مردم از لحاظ نفاق کسي است که به اطاعت از خدا فرمان ميدهد اما خود به آن عمل نميکند و از معصيت و گناه مردم را نهي ميکند ولي خود از معصيت باز نميايستد.
و نيز فرمود: «النفاق اخو الشرک»، نفاق برادر شرک است.
«النفاق توأم الکفر»؛ نفاق با کفر همراه (و دوقلو) است.
منافق را هم اين چنين تعريف فرمود: لسانه کالشهد ولکن قلبه سجن للحقد»؛ منافق زبانش چون عسل است ولکن قلب او زندان کينههاست.
عباس عليهالسلام به زودي منافقان زمانش را شناخت و خود را براي مبارزه با آنان آماده ساخت. همچون پدر، که همواره آمادهي نبرد با بيديني بود.
از دانشگاه علي عليهالسلام قرنهاست که طالبان علم و حکمت و دوستداران آزادي و حريت و عاشقان حق و عدالت فارغالتحصيل ميشوند ولي هنوز هيچکس به ژرفاي اقيانوس علم علي عليهالسلام دست نيافته است. پس چگونه ميتوان در اين مختصر دانشهايي را که علي عليهالسلام مستقيما به فرزندانش آموخته و راه و رسم زندگي را به آنان نمايانده، شرح داد؟ و چه قلمي ميتواند اين حالت را به تصوير کشد که علي عليهالسلام معلم، و حسن و حسين و عباس شاگردان اين استاد باشند؟ و چگونه ميتوان علي و پسرانش حسن و حسين را به وصف آورد و در حالي که خداوند آنان را «امام» قرار داده بود؟
راستي چگونه ميتوان، اقيانوسي را در فنجاني جاي داد؟ و فضل علي عليهالسلام را که برتر از آسمانهاست، در صفحه کاغذي به تحرير کشيد؟ و چگونه ميتوان ابوالفضل العباس عليهالسلام را با قلمهاي ناتوان معرفي کرد؟ در حالي که امام صادق عليهالسلام درباره اين عنصر تقوي و استقامت فرموده است: «بابي انت و امي» پدر و مادرم به قربانت!
[ صفحه 50]
آنچه ميتوان گفت اين است که عباس در سخنوري و دليري و ايمان و تقوي شبيه علي عليهالسلام بود.
|