معمولا تاريخ شرح زندگاني شخصيتهاي «تاريخ ساز» را از آن موقع شروع ميکند که به جهتي از جهات، در صحنه جوامع بشري درخشيده باشند. يا برعکس در گردش چرخهاي اجتماع، رخنه و خلل وارد کرده و لکههاي ننگ، بر دامن تاريخ نهاده باشند.
مثلا تاريخ، پيکار ابراهيم عليهالسلام را با نمرود و نبرد حق را با باطل، تا آنجا مينگارد که چهره پرفروغ ابراهيم را در حساسترين لحظه حيات اجتماعي زمان، در خود منعکس کند و از نمرود و اعمال ننگينش آنقدر سخن ميگويد که خبث طينت و ناپاکي روح و قساوت قلب و بيدادگري او را آشکار سازد، ولي در اين گير و دار به امور جزئي زندگي مانند نحوه خورد و خواب و طريق بازي و تفريح و چگونگي رشد افراد نيک و بد در کودکي و جواني و پيري نميپردازد.
از طرفي مسئولين جوامع بشري، نميدانند که چه نوابغي در دامن جامعه مشغول رشد و نمو هستند که روزي مسير تاريخ را عوض خواهند کرد؟ از اين رو مردان تاريخ، از روزي در ميان اجتماع خود، قامت ميآرايند که چون درخت تنومندي بارور و سايهافکن باشند. و عباس عليهالسلام از اين قاعده مستثني نبود. به اين جهت تاريخ از دوران کودکي اين عنصر شجاعت و کان مروت سخني نميگويد.
شايد حق هم همين باشد، زيرا ارزش شخص به ثبت تاريخ کامل زندگاني او نيست، مثلا امروز بسيار آسان است که نخستين گريه کودکي
[ صفحه 36]
را که به دنيا ميآيد در روي نوار ضبط کنند و از اولين لبخندش عکس بگيرند و يا در تمام طول عمر از اعمال و رفتار او فيلم (سينما - ويدئو) تهيه کنند، و يا آلبومهاي متعددي از عکسهاي گوناگون وي فراهم آورند، و همه ساله هم بياد روز تولدش جشن بگيرند و شمع بيفروزند، اما همه اينها پشيزي ارزش ندارد مگر آن فرد روزي براي اجتماع خود مفيد و مؤثر واقع شود.
تاريخ جاي نام نيکوکاران و بدکاران است. هميشه اين دو گروه در مقابل يکديگر صفآرايي کردهاند، گرچه در غالب اوقات ظاهرا بدکاران پيروز گشته و نيکوکاران را کشتهاند اما پيروزي واقعي نصيب شهيدان بوده است خداوند هم در اين باره ميفرمايد: «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» [1] .
هرگز آنان را که در راه خدا شهيد شدهاند مرده به شمار نياوريد بلکه آنان زنده جاويدند و در پيشگاه خداي خويش روزي ميخورند.
درک اين حقيقت بزرگ که قرآن گوشزد فرموده مشکل نيست، مثلا در روز عاشورا، يزيديان جنايتکار حدود هشتاد چادر امام حسين عليهالسلام را در صحراي کربلا به آتش کشيدند و اموال جزئي او و يارانش را به غارت بردند، ولي صدها سال است که همه ساله مردم ميليونها چادر در شهرها و حتي ده کورهها به نام امام حسين عليهالسلام و برادر رشيدش عباس عليهالسلام برپا ميکنند و ميليونها نفر در سراسر جهان بر سفره امام حسين و ابوالفضل عليهماالسلام اطعام ميشوند و ميليونها ريال همه ساله به نام امام حسين عليهالسلام صرف ساختن قنوات، احداث باغات، آباد کردن موقوفات، ساختن پلها و راهها و حسينيهها و مراکز تبليغي ميشود.
تازه اينها مربوط به امور مادي است و اثرات معنوي نهضت امام
[ صفحه 37]
حسين عليهالسلام را هيچ فردي نميتواند ارزشيابي کند و هيچ قلمي توانايي ندارد که آنها را احصاء و شماره نمايد.
انقلاب اسلامي ايران که در 22 بهمن 1357 به ثمر نشست و رژيم منحوس شاهنشاهي را به گور فراموشي سپرد از نيروي معنوي نهضت حسيني عليهالسلام نشأت گرفته بود و هنوز هم مردم اين مرز و بوم فرياد ميزنند:
حسين حسين شعار ماست، شهادت افتخار ماست.
در جنگ هشت ساله تحميلي که عراق به سرکردگي صدام حسين - عامل استکبار - به ايران تاخت و ويراني و تباهي فراواني را ببار آورد، الگوي رزمندگان و جهادگران در جبهههاي حق عليه باطل، حسين و ياران باوفايش بودند و همين روحيه شهادت طلبي که به پيروي از شهيدان کربلا در مجاهدين راه خدا پيدا شده بود، سبب بقاي استقلال کشور و عقبنشيني دشمن به مرزهاي اوليه شد.
نظاير اين انقلابها در طول تاريخ، متعدد به وقوع پيوسته که از نهضت امام حسين عليهالسلام نشأت گرفته بوده است. بنابراين بايد گفت که اي حسين عليهالسلام:
کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست
که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
در برابر اين نيک نامي و حيات جاويد که نصيب حسين و عباس عليهماالسلام و ياران عزيز گشته، نگاهي به يزيد و سپاهان پليد او بيفکنيد. کجاست آن حکومت زور و ستمگري؟ کجاست نفوذ کلام و قدرت فرمانروائي؟ چه شد کاخهايي که يزيد و پدرش معاويه با ستم بنا کردند؟ کجا رفت سرمايهها و ثروتهايي که براي اعمال قدرت و ايجاد نفوذ اندوختند؟ و بالاخره کجاست نام و نشاني از معاويه و يزيد و پيروان نابکار و مجريان بدکار آنان؟
از معاويه و يزيد هم نام و نشاني باقي است اما نامي ننگين که با لعن و
[ صفحه 38]
نفرين همراه است. آري، نام و نشان اين پليدان در گور خشمهاي آزادگان است. پس پيراهن خونين عاشورا که به قامت زيباي شهيدان کربلا آراسته شد، پايان زندگاني آنان را اعلام نداشت، بلکه حيات جاويدان شهيدان را در پهنه گيتي و چهره تاريخ آشکارا ساخت، و از آن روز همچنان اين خورشيد حيات، در آسمان زندگي انسانها ميتابد و به مردمان آزاده و شريف، نور رستگاري و نيروي پايداري ميبخشد. و از سوي ديگر معاويهها، يزيدها، ابنزيادها و شمرها را به گور فراموشي و نيستي ميسپارد.
اينها پاداش از جان گذشتگي و فداکاري مرداني است که جز به راه حق نرفتهاند و غير از خير و سعادت مردم، چيزي نخواستهاند. پاداشي بزرگ در دنيايي کوچک. اما پاداش شهيدان در آخرت به مراتب عاليتر و بيشتر از دنياست. پاداشي که جز خداي توانا به ميزان و مقدارش آگاه نيست.
حال ميپرسيم، آيا شهيدان مردهاند يا زنده جاويدند؟
|