روايت شده: روز عاشورا عباس عليه‏السلام با برادرش امام حسين عليه‏السلام ملاقات کرد، امام حسين عليه‏السلام به او فرمود: «نزد افراد خانواده‏ات برو و با آنها آخرين وداع را انجام بده، وداعي که در آن بازگشت نيست.» عباس عليه‏السلام به خيمه‏ي خود آمد، همسر و دو فرزندش در ميان آن خيمه بودند، آنها را به خدا سپرد، و با آنها وداع کرد، آنها که سخت تشنه بودند، از عباس عليه‏السلام آب خواستند، و عرض کردند: «شدت تشنگي بر ما چيره شده است.» حضرت عباس عليه‏السلام به آنها فرمود: «اندکي صبر کنيد تا بروم براي شما آب بياورم.» در همين هنگام عباس عليه‏السلام صداي امام حسين عليه‏السلام را شنيد، با شتاب اهل خانه‏اش را ترک کرد، و به ياري امام شتافت، ديد انبوه لشکر به طرف خيام هجوم آورده‏اند، و امام حسين عليه‏السلام با آنها مي‏جنگد، و آنها را مانند مور و ملخ درهم مي‏ريزد و از کشته پشته مي‏سازد. عباس عليه‏السلام نيز در کنار امام وارد نبرد شد، آن دو بزرگوار هر دو مي‏جنگيدند، و در آن وقت نبرد بسيار سختي رخ داد.... [1] .

[1] اقتباس از تذکرة الشهداء، ص 266.