روايت شده: روز عاشورا عباس عليهالسلام با برادرش امام حسين عليهالسلام ملاقات کرد، امام حسين عليهالسلام به او فرمود: «نزد افراد خانوادهات برو و با آنها آخرين وداع را انجام بده، وداعي که در آن بازگشت نيست.»
عباس عليهالسلام به خيمهي خود آمد، همسر و دو فرزندش در ميان آن خيمه بودند، آنها را به خدا سپرد، و با آنها وداع کرد، آنها که سخت تشنه بودند، از عباس عليهالسلام آب خواستند، و عرض کردند: «شدت تشنگي بر ما چيره شده است.»
حضرت عباس عليهالسلام به آنها فرمود: «اندکي صبر کنيد تا بروم براي شما آب بياورم.»
در همين هنگام عباس عليهالسلام صداي امام حسين عليهالسلام را شنيد، با شتاب اهل خانهاش را ترک کرد، و به ياري امام شتافت، ديد انبوه لشکر به طرف خيام هجوم آوردهاند، و امام حسين عليهالسلام با آنها ميجنگد، و آنها را مانند مور و ملخ درهم ميريزد و از کشته پشته ميسازد.
عباس عليهالسلام نيز در کنار امام وارد نبرد شد، آن دو بزرگوار هر دو ميجنگيدند، و در آن وقت نبرد بسيار سختي رخ داد.... [1] .
|