قبلا به طور خلاصه خاطرنشان شد که زهير بن قين، با يادآوري خاطره‏ي فلسفه‏ي وجودي عباس عليه‏السلام، غيرت او را به جوش و خروش انداخت، اينک در اينجا آن را به طور مشروح بازگو مي‏کنيم: مرحوم علامه سيد عبدالرزاق مقرم مي‏نويسد: هنگامي که شمر (در روز عاشورا) فرياد زد: خواهرزادگان من عباس و برادرانش [ صفحه 160] کجايند؟ و به آنها گفت: شما در امان هستيد و آنها به شدت امان شمر را رد کردند (چنانکه ذکر شد) عباس عليه‏السلام از نزد شمر بازگشت، و پاسخ قاطع خود به شمر را به عرض امام حسين عليه‏السلام رسانيد، در اين وقت زهير بن قين (يکي از سرداران ياران امام حسين عليه‏السلام)نزد عباس عليه‏السلام آمد و عرض کرد: «پدرت علي عليه‏السلام از برادرش عقيل که نسب شناس بود، خواست زني از تبار شجاعان پيدا کند، تا با او ازدواج نمايد و فرزند دليري از او پديد آيد، در کربلا به ياري حسين بشتابد، بنابراين پدرت تو را براي چنين روزي ذخيره کرده، پس مبادا (امان و... باعث شود) از حسين پشت کني و در حمايت از او کوتاهي نمايي؟» [1] . عباس عليه‏السلام با شنيدن اين سخن خشمگين شد و گفت: يا زهير والله لاريتک شيئا ما رأيته قط؛ اي زهير! سوگند به خداي چيزي به تو نشان دهم که هرگز آن را نديده باشي. [2] . آنگاه با غيرت و صلابت خاصي به دشمن حمله کرد و آن چنان شمشير را بر دشمنان فرود آورد که گويي، شمشيرش همچون آتشي [ صفحه 161] است که در نيزار افتاده است، در اين حمله صد نفر از دشمنان را به خاک هلاکت افکند، که يکي از آنها دلاور بي‏باک «مارد بن صديف» بود. [3] . به اين ترتيب وفاداري و شجاعت خود را نسبت به حسين عليه‏السلام، در عمل به ثبت رسانيد، و احتمال زهير و افراد ديگر را که مبادا امان نامه و امثال آن، در فکر و اراده‏ي عباس عليه‏السلام لغزشي به وجود آورد را احتمالي ناصحيح اعلام نمود. آن گونه که به قول شاعر عرب: و لا يهمه السهام حاشا من همه سقاية العطاشا فجاء باليمين و الشمال‏ لنصرة الدين و حفظ الآل؛ هرگز عباس که همه‏ي هدفش رساندن آب به تشنگان بود، در برابر تيرباران دشمن، باز نايستاد، و به انبوه دشمن اعتنا نکرد، تا آنجا که دست راست و چپش را در راه حفظ دين، و ياري خاندان رسالت بخشيد.

[1] فاضل دربندي مي‏نويسد: زهير نزد عبدالله پسر جعفر بن عقيل آمد، و پرچم را از او گرفت، و آن پرچم را نزد عباس عليه‏السلام آورد، و پرچم را به عباس عليه‏السلام داد و ماجراي ازدواج علي با ام‏البنين عليهاالسلام و هدف از آن را بيان نمود، آنگاه به عباس عليه‏السلام عرض کرد: «و قد ادخرک ابوک لمثل هذا اليوم فلا تقصر عن حلائل اخيک...؛ پدرت تو را براي همين روز ذخيره نموده، بنابراين در دفاع از حريم حرم برادرت حسين کوتاهي نکن.» از اين سخن غيرت عباس عليه‏السلام به جوش آمد... [تا آخر ماجرا] (معالي السبطين، ج 1، ص 434). [2] ترجمه العباس، ص 212. [3] کبريت الاحمر، ص 387.