جنگجوي شجاع ديگري به نام «عبدالله بن عقبه غنوي» به [ صفحه 159] ميدان عباس عليه‏السلام آمد، حضرت عباس عليه‏السلام پدر او را مي‏شناخت، خطاب به او فرمود: «تو نمي‏دانستي که در ميدان با من روبرو مي‏شوي، برگرد، و خود را به کشتن نده، به خاطر احساني که پدرم به پدرت نموده، دست از جنگ بردار، و ميدان را ترک کن.» او بر حمله اصرار مي‏ورزيد، و به نصايح مهرانگيز عباس عليه‏السلام گوش نکرد، چند بار حمله و درگيري رخ داد، عباس عليه‏السلام همچنان از کشتن او دريغ مي‏ورزيد، سرانجام عبدالله خود را در برابر عباس عليه‏السلام خسته و ناتوان يافت، با اينکه لحظات قبل به خاطر خجالت و شرم، به پايگاه خود باز نمي‏گشت، اين بار به سوي لشکر خود گريخت، عباس عليه‏السلام با جوانمردي خاصي (در اين مورد که وضع عبدالله اقتضاي آن را داشت) او را تعقيب نکرد، و به اين ترتيب عبدالله چون روباهي از چنگ شير، جهيد و گريخت و جانش را از مهلکه نجات داد. [1] .

[1] اقتباس از همان مدرک.