قهرمان بي‏باک ديگري به نام «صفوان بن ابطح» سوار بر اسب از سپاه عمر سعد، نعره زنان خارج شد، او در سنگ اندازي و نيزه افکني، مهارت عجيبي داشت، در حالي که رجز مي‏خواند به [ صفحه 158] ميدان حضرت ابوالفضل عليه‏السلام آمد، آماده‏ي حمله شد، در اين هنگام خم شد و از ميان خرجين خود سنگ بزرگي بيرون آورد و آن را به شدت به سوي حضرت عباس عليه‏السلام افکند، حضرت عباس عليه‏السلام با سرعت سرش را خم کرد، و سنگ از بالاي سر آن حضرت به پشت سرش افتاد. در اين هنگام حضرت عباس عليه‏السلام با شمشير به صفوان حمله کرد، چنان به دست او زد، که دستش قطع شده و آويزان گرديد، صفوان نيزه‏ي محکم و بلند خود را به سوي عباس عليه‏السلام حواله کرد، عباس عليه‏السلام با شمشمير خود بر کمر نيزه او زد، به طوري که نيزه او دونصف شد. صفوان با اينکه بر اثر از کار افتادن دست راستش، و ريختن خون زياد از بدنش، خسته و ناتوان شده بود، با اين حال به عباس عليه‏السلام حمله مي‏کرد. عباس عليه‏السلام به او فرمود: «اي مرد شجاع به خانه‏ات برگرد، و به درمان دستت بپرداز.» ولي او همچنان به حمله کردن اصرار مي‏ورزيد، و از بازگشت به سوي قوم خود خجالت مي‏کشيد، جوانمردي حضرت عباس عليه‏السلام نيز باعث شد که از کشتن شخص مجروحي امتناع ورزيد، سرانجام عباس عليه‏السلام او را رها کرد، و به انبوه لشکر دشمن حمله نمود، و بسياري از دشمنان را به هلاکت رسانيد. [1] .

[1] اقتباس از کتاب همياران حضرت اباعبدالله عليه‏السلام از: احمد سياح، ص 24.