بدون ترديد شخصيت انسان به پاکسازي و بهسازي معنوي است و در تعبير اسلام به «تزکيه و تعليم» است، به عبارت روشنتر انسان و هر موجود ديگر با دو نيروي دفع و جذب زنده است، مثلا يک درخت گلابي را در نظر بگيريد، اين درخت در مسير رشد و نمو خود همواره با دفع و جذب همراه است، دفع آفات و موانع و دست اندازها و جذب عوامل کمال.
به طور کلي اگر جذب و دفع متوقف گردد، انسان و هر موجود، در پرتگاه سقوط و نيستي قرار ميگيرد، سيستم متابوليسم (سوخت وساز) در وجود انسان و حيوانات، بر همين اساس است.
درخت در رشد و نمو خود در مسير تکامل، عواملي مانند آب، غذا (کود)، نور و حرارت، هواي آزاد را جذب ميکند و آفات را دفع مينمايد. اگر باغبان آفات گياهي، مانند شتهها، سنها، کرمهاي ساقهخوار و... را از آن دفع ننمايد، آن گياه در نيمه راه ميخشکد
[ صفحه 58]
و قبل از دادن ميوه ميميرد.
در وجود انسان، ميبينيم، زندگي انسان به خون بستگي دارد، در ميان خون گلبولهاي سفيد و قرمز به طور فراوان شناورند، گلبولهاي سفيد که تعدادشان در هر ميليمتر مکعب خون، حدود شش هزار عدد است و در کل بدن، بيش از سي ميليارد عدد ميباشند. اين گلبولها مأمور دفع دشمن، و راندن آن از کشور بدن هستند تا موجب خسارت رساني به بدن و سد راه تکامل جسمي نشوند.
گلبولهاي سرخ که تعدادشان بسيار و تقريبا در هر ميليمتر مکعب خون، پنج ميليون گلبول سرخ وجود دارد، وظيفه و مأموريت اين گلبولها که حدود 25 هزار ميليارد، يعني حدود هشت هزار برابر جمعيت کرهي زمين ميباشند، جذب و پخش غذا به سراسر بدن است.
به اين ترتيب به اهميت نقش دفع و جذب، پي ميبريم که اگر خداي نکرده، به نيروي جذب و دفع بدن اخلال به وجود آيد (مثلا مانند ابتلا به بيماري «ايدز» که موجب تنبلي و از کاراندازي گلبولهاي سفيد است) انسان را با خطر مرگ روبرو ميسازد.
در رابطه با شخصيت معنوي انسان نيز همين قانون وجود دارد، يعني رشد و تعالي شخصيت انسان، بستگي به دفع و جذب (تزکيه و تعليم) دارد، از يک سو بايد عوامل و زمينههاي سقوط مانند گناهان را از روح و روان، دفع و پاک سازي نمود و از سوي ديگر بايد فضايل و ارزشها؛ مانند ايمان، علم، عمل صالح و خصال نيک را جذب
[ صفحه 59]
کرده و با آنها، روح و روان را آراست، که از اين دفع و جذب و نتيجه آن، علماي اخلاق به «تخليه و تحليه و تجليه» تعبير ميکنند.
يعني نخست بايد با نيروي تقوا، روح و روان را از موانع کمال (گناهان) خالي ساخت، سپس بايد روح و روان را با فضايل اخلاقي زينت داد و در مرحلهي سوم است که نور خدا و ارزشهاي ملکوتي در وجود انسان متجلي و آشکار شده و انسان به هدف از خلقت خود خواهد رسيد. به گفته سعدي:
تن آدمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
اگر آدمي به چشم است و دهان و گوش و بيني
چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت
طيران مرغ ديدي، تو ز پاي بند شهوت
به در آي تا ببيني طيران آدميت
در قرآن مجيد، هدف از فرستادن پيامبران از طرف خدا، همين تزکيه و تعليم( دفع و جذب يا پاکسازي و بهسازي) عنوان شده، چنانکه اين معني در آيات 2 سوره جمعه و 164 سوره آلعمران و 129 و 151 سوره بقره آمده است. براي روشن شدن مطلب به ذکر يکي از اين آيات ميپردازيم. در آيه 2 سوره جمعه ميخوانيم:
هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفي ضلال مبين؛
[ صفحه 60]
خداوند کسي است که در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولي از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را پاکيزه کند و کتاب و حکمت بياموزد، هرچند پيش از آن در گمراهي آشکاري بودند.
رسول خدا فرمود:
لو لا ان الشياطين يحومون الي قلوب بني آدم لنظروا الي الملکوت؛
اگر شيطانها دلهاي انسانها را احاطه نکنند، انسانها ميتوانند به جهان ملکوت بنگرند. [1] .
نيز فرمود:
لو لا تکثير في کلامکم و تمريج في قلوبکم لرأيتم ما اري و لسمعتم ما اسمع؛
اگر زياده روي در سخنان شما و آزادي دلهايتان در برابر فساد نبود، آنچه را من ميبينم مشاهده ميکرديد و آنچه را من ميشنوم، شما هم ميشنديد. [2] .
نتيجه اينکه: پايه و مايهي شخصيت معنوي، دوري از گناه و داشتن ارزشهاي والاي انساني است. اينک با اين اشاره به اصل مطلب باز ميگرديم و شرح زندگي درخشان حضرت عباس عليهالسلام را که از شخصيت معنوي در سطح بسيار بالايي برخوردار بود، پي ميگيريم.
[ صفحه 61]
|