چگونگي شهادت جگرسوز عباس عليه‏السلام داراي نکته‏هاي جانسوزي است که در اينجا نظر شما را به چند نمونه جلب مي‏کنيم: 1- يکي از دانشمندان از فرزند مرحوم علامه سيد محمدکاظم قزويني صاحب کتاب‏هاي: «علي من المهد الي اللحد)، «المهدي من المهد الي الظهور» و... نقل کرد، مرحوم آيت الله سيد محمدابراهيم قزويني (وفات يافته سال 1360 هـ ق) امام جماعت صحن مطهر حضرت عباس عليه‏السلام بود، مرحوم حجةالاسلام شيخ محمدعلي خراساني که از وعاظ برجسته بود، بعد از نماز ايشان در صحن کربلا به منبر مي‏رفت، يک شب واعظ نامبرده مصيبت حضرت عباس عليه‏السلام را خواند و از اصابت تير به چشمش سخن به ميان آورد. مرحوم آيت الله قزويني، سخت گريه کرد و بعد به او گفت: «چنين مصيبت‏هاي سخت را که چندان سند قوي هم ندارد؛ چرا مي‏خوانيد؟» شب در عالم رؤيا به محضر حضرت عباس عليه‏السلام مشرف شد و عباس عليه‏السلام به او فرمود:«سيد ابراهيم قزويني! آيا تو در کربلا بودي که بداني روز عاشورا چه مصيبت‏هايي بر من وارد شد؟ پس از آنکه دست‏هايم را قطع نمودند، مرا تيرباران کردند، در اين ميان تيري به چشم من خورد، هر چه سرم را تکان دادم که تير بيرون آيد، تير [ صفحه 190] بيرون نيامد، عمامه‏ام از سرم افتاد، زانوها را بالا آوردم و خم شدم که به وسيله‏ي دو زانو، تير را از چشمم بيرون بکشم، در همين هنگام دشمن با عمود آهنين بر سرم زد.» [1] . 2- چنانکه قبلا ذکر شد، روايت شده: حضرت علي عليه‏السلام در شب 21 رمضان (شب شهادتش) عباس عليه‏السلام را به حضور طلبيد و او را از روي علاقه به سينه‏اش چسبانيد و فرمود: پسرم! به زودي در روز قيامت، به وسيله‏ي تو چشمم روشن مي‏شود. «ولدي اذا کان يوم عاشورا، و دخلت المشرعة اياک ان تشرب الماء و اخوک الحسين عطشان؛ پسرم! هنگامي که در روز عاشورا وارد شريعه فرات شدي، مبادا آب بياشامي با اينکه برادرت حسين تشنه است.» [2] . و در روايت ديگر آمده: حضرت علي عليه‏السلام عباسش را به سينه‏اش چسبانيد، و چشم‏هايش را بوسيد، و وصيت فوق را نمود. [3] . عباس عليه‏السلام به طور کامل به اين وصيت عمل کرد، با اين که بسيار تشنه بود، از آب ننوشيد و سوگند ياد کرد که: «تا آقايم حسين تشنه است قطره‏اي آب نمي‏چشم.» [4] . 3- سکينه عليهاالسلام همراه عمه‏ها و بانوان حرم، منتظر حسين عليه‏السلام بود تا از کنار نهر علقمه برگردد، ناگاه ديد پدرش تنها مي‏آيد، به پيش دويد و عنان اسب پدر را گرفت و عرض کرد: [ صفحه 191] يا ابتاه! هل لک علم بعمي ‏العباس؛ آيا از عمويم عباس خبر داري؟ امام حسين عليه‏السلام به او فرمود: يا ابنتاه! ان عمک العباس قتل، و بلغت روحه الجنان؛ دخترم! عمويت عباس کشته شد، و روحش به بهشت رسيد. [5] . بانوان حرم صدا به گريه بلند کردند، امام حسين عليه‏السلام در حالي که مي‏گريست چنين مرثيه مي‏خواند: اخي يا نور عيني يا شقيقي‏ فلي قد کنت کالرکن الوثيق‏ ايا قمرا منيرا کنت عوني‏ علي کل النوائب في المضيق‏ فبعدک لا تطيب لنا حياة سنجتمع في الغداة علي الحقيق‏ الا لله شکوائي و صبري‏ و ما القاه من ظماء وضيق‏ يعني: اي برادرم، و اي نور چشمم، و اي ميوه‏ي دلم! تو پناه استوار من بودي، اي ماه درخشنده، که در همه‏ي حوادث سخت و رنج‏هاي شديد، ياور من بودي. بعد از تو زندگي براي ما گوارا نيست، و به زودي با هم در پيشگاه خدا ملاقات مي‏کنيم. [ صفحه 192] من شکايت از دشمن، و تحمل در برابر تشنگي و رنج‏ها و سختي‏ها را به سوي خدا مي‏برم، و به او پناهنده مي‏شوم. [6] . 4- زخم‏هاي طاقت فرسايي که هنگام جنگ، بر عباس عليه‏السلام وارد مي‏شد، همه را بر جان مي‏خريد، و گويي حادثه‏اي رخ نداده است، ولي وقتي که تير به مشک آب اصابت کرد و آب آن ريخت، عباس عليه‏السلام بسيار ناراحت شد، که نتوانست آب را به لب تشنگان اهل‏بيت حسين عليه‏السلام برساند، در اين هنگام دل از زندگي بريد و احساس نااميدي کرد که با چه رويي به خيمه‏ها برود: همين نبود کز آن آب در سبوش نماند براي ديدن احباب آبروي نماند اندکي واله و حيران ماند، دشمنان سنگدل در اين فرصت، بر آن حضرت جرئت پيدا کردند.... [7] . از اين رو مطابق پاره‏اي از روايات، وقتي امام حسين عليه‏السلام به بالين عباس عليه‏السلام آمد، ديد هنوز به شهادت نرسيده است، فرمود: «برادرم! آيا وصيتي داري؟» عرض کرد: لا تحملني الي الخيام ما دمت حيا، لاني استحيي من سکينة، و قد وعدتها بالماء و لم آتها به؛ [ صفحه 193] مرا تا زنده‏ام به سوي خيمه مبر، من از سکينه عليهاالسلام شرم دارم، زيرا به او وعده‏ي آب داده بودم، و نتوانستم آب را به او برسانم. [8] . 5- شدت مصيبت حضرت عباس عليه‏السلام از جهاتي سخت‏تر و جانسوزتر از شهيدان ديگر - جز اباعبدالله الحسين عليه‏السلام - بود، چنانکه امور زير، بيانگر اين مطلب است: الف: امام حسين عليه‏السلام در بالين هيچ شهيدي، اين سخن را نفرمود که در بالين عباس عليه‏السلام فرمود؛ و آن سخن اين بود: الآن انکسر ظهري؛ اکنون پشتم و کمرم شکست. ب: چنانکه گفتيم، دو پسر نوجوان او در کربلا شهيد شد، همسر و فرزندان او در کربلا بودند، او به فرزندان و همسر داغدارش وعده‏ي آب داده، و با وضع بسيار جانسوز با آنها خداحافظي نمود. ج: در مورد هيچکدام از شهيدان، گفته نشده که در چهره‏ي حسين عليه‏السلام به خاطر آن شهيد، آثار شکستگي و اندوه عميق آشکار شد، جز شهادت عباس عليه‏السلام که نوشته‏اند در اين هنگام، بان الانکسار في وجه الحسين؛ آثار شکستگي و غم جانگداز و عميق در چهره‏ي حسين عليه‏السلام آشکار شد. [9] . [ صفحه 194] د: هر يک از شهيدان هنگامي که هدف تير قرار مي‏گرفتند، با دست‏هاي خود تير را از بدن بيرون مي‏آوردند، يا ممکن بود بيرون آورند، ولي آن کس که دست‏هايش را قطع کرده‏اند و در برابر انبوه تيراندازان دشمن قرار گرفته، چه حالي خواهد داشت؟ ه: هر سواره‏اي که از پشت اسب بر زمين مي‏افتد، دست‏هايش را جلوتر بر زمين قرار مي‏دهد که بدنش آسيب نبيند، ولي آن کس که دست ندارد، و بدنش پر از تير مي‏باشد، وقتي به زمين مي‏افتد آيا مي‏دانيد چگونه خواهد بود؟ تيرها به بدنش فرومي‏روند. مرحوم علامه سيد عبدالرزاق مقرم مي‏نويسد: دانشمند محقق شيخ کاظم سبتي براي من نقل کرد و گفت: يکي از علماي برجسته و مورد اطمينان، در نزد من آمد و گفت: «من فرستاده‏ي حضرت عباس عليه‏السلام نزد تو هستم، در عالم خواب حضرت عباس عليه‏السلام فرمود: چرا شيخ سبتي، مصيبت مرا نمي‏خواند؟ من در عالم خواب به حضرت عباس عليه‏السلام عرض کردم: «من همواره از شيخ سبتي شنيده‏ام که مصيبت شما را مي‏خواند.» حضرت عباس عليه‏السلام فرمود: به شيخ کاظم سبتي بگو اين مصيبت را بخواند: «هرگاه سواره‏اي از پشت اسب بر زمين سقوط کند، دست‏هايش را بر زمين مي‏گذارد، ولي اگر سواره‏اي دست نداشته باشد، و تيرها در سينه و بدن او فرورفته باشند، چگونه و با چه سختي بر زمين سقوط خواهد کرد؟ و: زخم‏هاي بدن حضرت عباس عليه‏السلام از زخم‏هاي همه شهيدان بيشتر بود، زيرا کسي که دو دستش که سپر انسان هستند از بدن قطع [ صفحه 195] گردد، و دشمنان سنگدل به او حمله کنند، بدنش پر از بريدگي و زخم خواهد شد. شکاف‏ها و زخم‏هاي بدن عباس عليه‏السلام به قدري عميق و زياد بود، که طبق بعضي روايات(چنانکه خاطر نشان مي‏شود) علت آن که امام حسين عليه‏السلام پيکر مطهر او را به سوي خيمه‏ها نبرد، اين بود که ممکن نبود آن را ببرد، زيرا اعضايش از هم جدا مي‏شد. ز: بزرگترين مصيبت روح حضرت ابوالفضل عليه‏السلام آن وقت بود که تير به مشک خورد، و آب آن سرازير گرديد، و اميد او در رساندن مشک به خيمه‏ها، نااميد گشت، و بزرگترين مصيبت پيکر مطهر او اين بود که دست‏هايش جدا شد، بدن نازنينش مثل مرغ تيغ‏دار، پر از تير شد، بزرگترين مصائب سر آن حضرت اين بود که بر اثر اصابت گرز آهنين، شکافته شد و هضيم و درهم ريخته گرديد. ح: مصيبت جانگداز ديگر او اينکه تنها جداي از شهداء، غريب‏وار در بيابان کنار نهر علقمه، جان به جان آفرين داد، پيکر پاکش در آن بيابان، تنها سه روز و سه شب در برابر تابش آفتاب ماند.

[1] ترجمه العباس سردار کربلا، ص 289 (پاورقي). [2] معالي السبطين، ج 1، ص 454. [3] النقد النزيه، علامه شيخ عبدالحسين حلي، ج 1، ص 100. [4] ترجمه مقتل ابي‏مخنف، ص 97. [5] کبريت الاحمر، ص 162. [6] معالي السبطين، ج 1، ص 444 و 441. [7] تذکرة الشهداء: از ملا حبيب‏الله کاشاني، ص 268. [8] همان، ص 272 - معالي السبطين، ج 1، ص 449. [9] منتهي الآمال، ج 1، ص 279.