در اينجا اين سؤال مطرح ميشود که چطور حضرت عباس عليهالسلام با اينکه دو دستهايش قطع شد، و پيکر مطهرش مانند جوجهي تيغدار، پر از تير شده بود، حتي به چشمش تير خورده بود، باز با آن همه جراحات و درد، ميجنگيد، گويي احساس هيچگونه درد نميکند؟!
پاسخ اينکه: عشق و عرفان حقيقي، وقتي به اوج خود رسيد و به هم آميخته شد، موجب چنين معجزهاي خواهد شد، چنانکه در عشقهاي مجازي نيز مثالهايي براي اين موضوع وجود دارد.
به عنوان مثال: حضرت يوسف با آن جمال رعنا و دل آرا، وقتي که طبق برنامهريزي زليخا، وارد قصري شد که بانوان رؤساي مصر در آنجا بودند، آنها تا جمال يوسف را ديدند، به جاي ميوهاي که در دست داشتند و ميخواستند با کارد آن را ببرند، دست خود را بريدند، ولي آن چنان محو تماشاي يوسف شده بودند که احساس
[ صفحه 188]
درد زخم دست نکردند. [1] .
توضيح اينکه: در تواريخ آمده: زني به نام «عزت» بر «کثير» (شاعر معروف) وارد شد، کثير در خيمهي خود بود، و براي خود تيرهايي را ميتراشيد، چون نگاهش به آن زن افتاد، محو جمال او شد، آن چنان مبهوت گشت که خود را فراموش نمود، و با آن وسيلهاي که تير ميتراشيد، به جاي تيز کردن تير، انگشتانش را بريد، خون از دستانش جاري بود ولي او حس نميکرد. [2] .
بر همين اساس، امام باقر عليهالسلام فرمود:
ان اصحاب جدي الحسين لم يجدوا الم مس الحديد؛
همانا ياران جدم امام حسين عليهالسلام درد آهن را حس نکردند. [3] .
نظير اين موضوع در مورد اميرمؤمنان علي عليهالسلام نقل شده که در يکي از جنگها تيري به پايش فرورفت، بر اثر درد شديد، آن حضرت از بيرون آوردن آن ابا داشت، حضرت زهرا عليهاالسلام به بعضي فرمود:
اخرجوه في حال صلاته فانه لم يحس؛
تير را در وقتي که آن حضرت، در نماز است خارج سازيد، او درد آن را (به خاطر توجه کامل به خدا در نماز) حس نميکند. [4] .
[ صفحه 189]
آري! عباس عليهالسلام فرزند همان علي عليهالسلام، عشق و عرفان را به مرحلهاي رسانده بود که بيرون از مرز ناسوت فکر ميکرد، از اين رو احساس درد نمينمود.
|