مرحوم ملا حبيب‏الله کاشاني مي‏نويسد: امام حسين عليه‏السلام وقتي که آخرين صداي جانسوز برادرش عباس عليه‏السلام را شنيد پياده، و به روايتي سوار بر ذوالجناح به سوي نهر علقمه [1] روانه شد، به لشکر دشمن که در آنجا بودند حمله کرد، آنها گريختند، امام حسين عليه‏السلام به آنها فرمود: الي اين تفرون، و قد قتلتم اخي و کسرتم ظهري؛ به کجا فرار مي‏کنيد، شما که برادرم را کشتيد، و کمرم را شکستيد؟ امام حسين عليه‏السلام در اين حمله، هشتصد نفر از دشمن را کشت، [ صفحه 184] و فرياد مي‏زد: «اي برادر کجايي؟» ناگاه ذوالجناح ايستاد و قدم از قدم برنداشت، امام به زمين نگاه کرد، دست‏هاي بريده‏ي برادر را ديد، پياده شد، و دست‏هاي بريده را به صورت کشيد و بوسيد و گريست، و فرمود: «اي داد که برادرم کشته شد.» امام از آنجا به راه خود ادامه داد، باز ناگاه اسب توقف کرد، امام به زمين نگاه نمود، مشک پاره‏ي برادر را ديد، آه جانکاهي برکشيد و گريه کرد. سپس به راه خود ادامه داد، تا کنار فرات آمد، ناگاه نگاهش به پيکر پاره پاره‏ي برادرش عباس عليه‏السلام افتاد، بي‏اختيار نعره‏ي جانسوز از دل برکشيد و فرمود: «اکنون کمرم شکست، و چاره‏ام اندک شد.» آنگاه به بالين برادر نشست و سر برادر را به سينه‏اش چسبانيد، و به گونه‏اي گريه کرد که حتي دشمنان به گريه افتادند. خطاب به عباس عليه‏السلام فرمود: جزاک الله خيرا يا اخي، لقد جاهدت في الله حق جهاده؛ اي برادر! خداوند پاداش نيک به تو دهد، که به راستي در راه خدا جهاد کامل نمودي. [2] .

[1] در مورد اينکه چرا آنجا را نهر علقمه مي‏گفتند، گفتاري ذکر شده، از جمله اينکه: علقم به معين درخت سدر است، چون درختي در کنار آن نهر بود، آن نهر به اين نام موسوم شد. [2] تذکرة الشهداء، ص 270.