مرحوم علامه حائري در معالي السبطين مي‏نويسد: پس آنکه دست‏هاي عباس عليه‏السلام قطع شد، عباس عليه‏السلام مشک را به دندان گرفت و همچنان رکاب مي‏زد تا مشک آب را به خيمه‏ها برساند، ناگاه تيري به مشک اصابت کرد، آب آن ريخت و تير ديگري بر سينه‏اش رسيد و در اين هنگام به زمين افتاد، و مطابق روايتي در اين هنگام يکي از دشمنان به پيش آمد و گرز آهنين بر سر آن حضرت زد، و همين ضربت گرز، آن حضرت را به شهادت رسانيد.» [1] . محدث قمي (ره) مي‏نويسد: پس از آنکه تير بر مشک و بر سينه او رسيد، به زمين افتاد و صدا زد: يا اخاه ادرک اخاک؛ اي برادر! برادرت را درياب. [2] . [ صفحه 178] و به روايت مناقب، در اين هنگام ملعوني به پيش آمد و عمود آهنين بر فرق سرش زد که به شهادت رسيد، امام حسين عليه‏السلام صداي برادرش را شنيد و خود را به بالين او رسانيد وقتي که او را با آن حال ديد، صدا زد: الآن انکسر ظهري و قلت حيلتي؛ اکنون پشتم شکست، و چاره‏ي من اندک شد. [3] . محدث قمي و محدث معاصر، شيخ ذبيح‏الله محلاتي مي‏نويسند: وقتي که صداي عباس عليه‏السلام بلند شد: يا اخاه ادرک اخاک؛ اي برادر! برادرت را درياب. [4] . حسين عليه‏السلام مانند شهاب ثاقب، به بالين عباس عليه‏السلام آمد، او را با دستهاي قطع شده و بدن پاره پاره ديد، با صداي بلند گريه کرد و فرمود: الآن انکسر ظهري، و قلت حيلتي و شمت بي عدوي؛ اکنون پشتم شکست، و چاره‏ام اندک شد، و دشمنم زبان به سرزنش من گشود. [ صفحه 179] آنگاه اين اشعار را در سوگ عباس عليه‏السلام خطاب به دشمن خواند: تعديتم يا شر قوم ببغيکم‏ و خالفتموا دين النبي محمد اما کان خير الرسل وصاکم بنا اما نحن من نسل النبي المسدد اما کانت الزهراء امي دونکم‏ اما کان من خير البرية احمد لعنتم و اخزيتم بما قد جنيتم‏ فسوف تلاقوا حر نار توقد يعني:اي زشت‏ترين انسان‏ها، شما با طغيان خود، از حريم حق تجاوز کرديد، و با دين پيامبر خدا محمد صلي الله عليه وآله مخالفت نموديد. آيا پيامبري که برترين رسولان خدا است. در مورد احترام به ما به شما سفارش نکرد؟ آيا ما از نسل پيامبر استوار خدا صلي الله عليه وآله نيستيم؟ آيا حضرت زهرا عليهاالسلام مادر من نيست؟ آيا محمد صلي الله عليه وآله برترين انسان‏ها نمي‏باشد؟ شما با جناياتي که مرتکب شديد، مورد لعنت گشتيد و کارتان به رسوايي کشيده شد، و به زودي در آتش سوزان و برافروخته‏ي دوزخ، عذاب خواهيد شد. [5] . [ صفحه 180]

[1] معالي السبطين، ج 1، ص 447. [2] مي‏نويسند: هميشه عباس عليه‏السلام با کمال رعايت ادب، حسين عليه‏السلام را به عنوان مولي و سرور مي‏خواند، ولي در اينجا محبت برادري به جوش آمده و او را به عنوان برادر خواند. [3] نفس المهموم، ص 179 - منتهي الآمال، ج 1، ص 279. [4] مرحوم علامه سيد عبدالرزاق مقرم مي‏نويسد: وقتي که عباس عليه‏السلام بر اثر اصابت عمود آهنين بر سرش، به زمين افتاد. صدا زد: «عليک مني السلام يا اباعبدالله؛ آخرين سلامم بر تو اي اباعبدالله.» (مقتل الحسين مقرم، ص 327). [5] منتهي الآمال، ج 1، ص 379 - فرسان الهيجاء، ج 1، ص 204.