آيةالله العظمي حاج ميرزا حسن شيرازي قدس‏سره - متوفاي سال 1312 هجري قمري - نقل کرد که: من، از شهر «سامراء»، براي زيارت حرم حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام، به سوي کربلا، عازم شدم. در ميانه‏ي راه، به منزل يک نفر از دوستانم که رئيس قبيله بود، وارد شدم. در ضمن پذيرايي، زني نزد من آمد و به عنوان خوش آمد گويي، گفت: «ألسلام عليک يا خادم العباس»! يعني: «سلام بر تو، اي خدمتگزار حضرت عباس عليه‏السلام»! من که از اين طرز سلام کردن آن زن، تعجب کرده بودم، از دوستم پرسيدم: «اين زن، کيست؟ و چرا اين گونه سلام مي‏کند»؟! دوستم، پاسخ داد: «اين زن، خواهر من است، و غرض او از اين گونه سلام کردن، عرض ادب به ساحت مقدس حضرت عباس عليه‏السلام است»! من، پرسيدم: «دليل اين کار او، چيست»؟ او پاسخ داد: «زماني، من به سختي مريض شدم، به گونه‏اي که حالم به وخامت گراييد، و به حالت مرگ، در بستر بيماري افتادم. در آن حالت مرگ و زندگي، خوهرم را ديدم که بالاي تپه‏ي مقابل منزل‏ [ صفحه 167] رفت، و رو به سوي مرقد مطهر باب‏الحوائج، حضرت عباس عليه‏السلام که ديده مي‏شد، نمود و با گيسوان پريشان و ديدگان گريان، به آن حضرت متوسل شد و گفت: «اي اباالفضل العباس! از خداوند متعال بخواه، تا برادرم را شفا بدهد»! آن‏گاه من، دو آقاي بزرگوار را مشاهده کردم، يکي از آنان، به ديگري گفت: «برادرم حسين! اين زن، مرا وسيله‏ي شفاعت برادر خود قرار داده است، شما از خداوند متعال بخواهيد، تا او را شفا بدهد»! امام حسين عليه‏السلام فرمود: «کار اين شخص، تمام است، و به زودي از دار دنيا، خواهد رفت»! خواهرم، براي چندمين بار، و با لحني ملتمسانه، به حضرت باب‏الحوائج عليه‏السلام متوسل شده، او را خطاب قرار داده، و شفاي مرا از آن حضرت مطالبه کرد. ناگهان، ديدم حضرت عباس عليه‏السلام، با ديدگاني پر از اشک، خطاب به امام حسين عليه‏السلام عرض کرد: «برادر! شما از خداوند متعال بخواهيد که اين مريض را شفا بدهد، و گرنه، لقب باب الحوائجي را از من، بگيرد»! پس از آن، امام حسين عليه‏السلام، با توجهي کامل، خطاب به حضرت عباس عليه‏السلام فرمود: «اي قمر بني‏هاشم! خداوند متعال، به تو سلام مي‏رساند و مي‏فرمايد: من، هرگز لقب باب‏الحوائج را از تو نخواهم گرفت، و به احترام مقام والاي تو، اين مريض، شفا خواهد يافت»! [1] . [ صفحه 168]

[1] کرامات حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام، صص 69 - 68، به نقل از: قيام حق، محمد علي شرقي، ص 147 - به نقل از: الوقايع، ص 36.