«عقيل»، برادر امام علي عليهالسلام، در شناخت نسبها و قبيلهها، اطلاعات بسيار داشت، به طوري که او، در «مدينه» در مسجد پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، بر روي پوستين سجادهي خود، به انتظار فرا رسيدن وقت نماز مينشست، مردم در حضور او اجتماع ميکردند، و از ريشههاي خاندانها، و اصالت و عدم اصالت خانوادهها، از او سؤال ميکردند، و او به پرسشهاي ارباب رجوع، پاسخ ميداد، و در رفع مشکلات آنها در مورد ازدواج، و اختلاف در الحاق فرزندان در موارد مشکوک، ميکوشيد.
روزي از روزها، امام علي عليهالسلام، به برادرش «عقيل» فرمود: «من، از تو ميخواهم، براي من از بانويي خواستگاري کني که از خاندان شجاع و قوي پنجه و شيردل باشد».
«عقيل»، عرض کرد، «اي آقاي من! چنين بانويي را براي چه ميخواهي»؟!
امام علي عليهالسلام فرمود: «براي اين که فرزند شجاع و دلاور از او پديد آيد».«عقيل»: پس از اندکي فکر کردن گفت: «من، چنين بانويي را از ميان قبيلهي «بنيکلاب»، به نام «فاطمه» دختر «حزام بن خالد کلبي»، سراغ دارم که در ميان قبايل عرب، شجاعتر از پدران او نيست.
[ صفحه 67]
شاعر معروف «لبيد»، براي پادشاه «حيره» «نعمان بن منذر»، شعري را در شأن شجاعت قبيلهي «بنيکلاب» گفت، کسي از قبايل عرب، آن شعر را از او، انکار نکرد، و از او در اين مورد، انتقاد ننمود، و آن شعر، اين بود:
«و نحن خير عامر بن صعصعة
الضاربون الهام وسط الجمجمة»!
يعني: «و ما از نسل نيک «عامر بن صعصعه» هستيم، آنان که در معرکهي جنگ، با ضربات شکننده و سرکوبگر خود، جمجمههاي دشمن را در هم ميشکنند».
«ابوبراء» (عامر بن مالک جد دوم او)، در شجاعت، در ميان قبايل، بينظير بود، و کسي را شجاعتر از او جز خود شما، نميشناسند، از اين رو، او را «ملاعب الاسنة» (يعني بازي کننده با نيزهها) ميخواندند». [1] .
آنگاه، اميرمؤمنان امام علي عليهالسلام، پيشنهاد برادرش «عقيل» را پذيرفت، و با «فاطمه» که بعدها به «امالبنين» شهرت يافت، ازدواج کرد.
موضوع ازدواج امام علي عليهالسلام با «امالبنين» عليهاالسلام، به خاطر به وجود آمدن فرزندان رشيد، از جمله حضرت عباس عليهالسلام، از اموري بود که بسياري از آن اطلاع داشتند.
تا آن جا که روايت شده است:
در روز عاشورا، «زهير بن قين» (يکي از ياران بزرگ و شجاع امام حسين عليهالسلام)، از جانب امام حسين عليهالسلام، پرچم بزرگ را به دست حضرت عباس عليهالسلام داد، و عرض کرد: «اي اميرمؤمنان! من، ميخواهم حديثي را که
[ صفحه 68]
به خاطر سپردهام، براي تو نقل کنم».
حضرت عباس عليهالسلام فرمود: «نقل کن».
«زهير»، عرض کرد: «هنگامي که پدرت اميرمؤمنان امام علي عليهالسلام ميخواست با مادرت «امالبنين» عليهاالسلام ازدواج کند، برادرش «عقيل» را که به نسبها، و اصالتها و عدم اصالتهاي خانوادهها، اطلاع داشت، طلبيد، و از او خواست که از بانويي از دودمان شجاع و نجيب را برايش خواستگاري کند، «عقيل»، مادرت «امالبنين» عليهاالسلام را انتخاب کرد، و از او خواستگاري نمود.
«و قد ادخرک ابوک لمثل هذا اليوم»
يعني: «همانا پدرت، تو را براي چنين روزي ذخيره کرده است، پس مبادا تو، در ياري برادرت، و نگهباني او، کوتاهي کني»!
سپس، حضرت عباس عليهالسلام، پرچم را در دست گرفت، و براي جهاد با دشمن، به سوي دشمن شتافت! [2] [3] .
[ صفحه 69]
|