ورود به خاطرات تلخ و شيرين دوران خردسالي‏ام ناگفته پيدا مي‏باشد. خاندان عصمت و طهارت عليهم‏السلام در سوگ پيامبر صلي الله عليه و آله به سر مي‏بردند، چگونه بايد در غم کوثر عليهاالسلام التيام مي‏يافتند؟ يادگاران انبياي الهي، وارثان به حق زمين، همان جگر گوشه‏هاي خاتم پيامبران و خزانه‏داران علوم نبوي، بي‏مادر گشته بودند. چه کسي مرحم زخم از دست رفتن عزيزترين مادر هستي بود؟ چه کسي توفيق و لياقت اين کار را پيدا مي‏نمود و خود را جاودانه مي‏ساخت؟ پدرم اميرالمؤمنين عليه‏السلام طبق وصيت همسر بي‏نظير خلقت، همان يگانه دختر عصمت، بايد ازدواج مي‏کرد. کسي در عالم، ديگر فاطمه عليهاالسلام نمي‏شد. زني که تمام کمالات انساني را در خود جمع کرده و «اگر مرد بود، خود پيامبر خدا بود»؛ با اين حال زني بود، حامل رسالتي بزرگ، مأمور مسئوليتي بس عظيم. خانه‏ي محقر را چنان، تدوين نمود که تا قيام قيامت عالي‏ترين مکتب تربيتي جامعه‏ي بشري خواهد بود. [ صفحه 22] بعد از مرگ نور ديده‏ي نبي صلي الله عليه و آله و جان شوهرش علي عليه‏السلام وصي و جانشين به حق محمد مصطفي صلي الله عليه و آله علي مرتضي عليه‏السلام برادرش عقيل را طلبيد. کنيه‏اش ابويزيد بود، يکي از چهار پسر ابوطالب عليه‏السلام، آن انسان وارسته‏ي الهي. طالب، فرزند بزرگ‏تر بود، جعفر و عقيل و علي عليهم‏السلام. جعفر همان هم پرواز با ملايک و يا همان جعفر طيار، فخر بني‏هاشم. در مورد عقيل که سخت مورد علاقه پدرش ابوطالب بود، از پدرم شنيدم: در ميان عرب کسي همانند عقيل در علم نسب، نبود. مردمان را خوب مي‏شناخت و در مردم‏شناسي عالمي ورزيده بود. «علامه‏ي نسابه، فصيح اللسان و حاضرالجواب» بود. جواب را در دهانش، همانند دندان آماده داشت. جواب او، همانند لبه تيز شمشير بود. مردي شجاع و جنگنده که غزواتي را هم، در کنا پيامبر صلي الله عليه و آله براي دفاع از اسلام جنگيد. آن پيامبر صفا و محبت هم، علاقه زيادي به عقيل داشت. هر وقت او را مي‏ديدي نسبت به مشرکين قريش غضب‏ناک بود. آقايمان به برادرش فرمود: براي من زني انتخاب کن که از شجاعان عرب باشد تا پسري جنگ‏جو و دلير بياورد. عقيل فاطمه کلابيه را پيشنهاد داد و گفت: «فانه ليس في العرب اشجع من آبائها» [1] در عرب شجاع‏تر از پدران اين زن نمي‏شناسم. [ صفحه 23] چنين بود ورود خانم ام‏البنين به خانه‏ي رسالت و امامت. از روزي که قدم در خانه ما نهاد در حالي که داغدار و بال و پر شکسته بوديم، خود را مسئول مي‏دانست. در چشمان آن زن باوقار و متين احساس مي‏شد که او ديني بر گردن دارد. تواضع او عجيب، رفتار او خيلي نجيب بود. کلام او گفتاري صواب و از بيهوده‏گويي بيزار بود. اخلاق نيکوي او خلق زيباي مادرم فاطمه عليهاالسلام را يادآور بود. هرگز نام مادرم را بدون سلام و صلوات به ميان نمي‏آورد. در شنيدن و يا تکرار آن نام مقدس، حال عجيبي به او دست مي‏داد. عزت و احترام مقام زهرا عليهاالسلام را در چشم به هم زدني از دست نمي‏داد و در تمام لحظات احساس مي‏شد او خود را مديون مادرم و فرزندانش مي‏داند. او زني بود که درست فهميده بود منزلي را انتخاب نموده که در آن، فرزندان بهترين و کامل‏ترين آفريده هستي، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مي‏باشند و چون جايگاه رسالت را مي‏شناخت و ايمان و اعتقاد او به وحدانيت خداي سبحان کامل بود، عاشقانه در خانه‏ي اهل بيت عصمت و طهارت مشغول شد. او دريافته بود که ما اهل بيت «اشباح نوري بوديم که پيرامون عرش خداي سبحان طواف مي‏کرديم و به فرشتگان سبحان الله [ صفحه 24] و لا اله الا الله و الحمد لله مي‏آموختيم». [2] محبت او در دل‏هاي ما جاي ويژه باز نمود و به خاطر ادب و احترامش به خاندان رسالت و فرزندان زهرا عليهاالسلام او را از خود مي‏شناختيم و در حقش دعا مي‏کرديم. همان دعايي که خود خواهان آن بود و حاضر بود هستي‏اش را قرباني نمايد تا رضايت ما را به دست گيرد و با بهاي رضايت يادگاران کوثر هستي، از آنان دعا گيرد. جايگاه دعاي فرزندان صديقه‏ي کبري عليهاالسلام برايش روشن بود و رابطه خدا با اين خاندان ذکر زبانش بود. گرچه از پنج تن آل‏عبا نبود ولي دائما خود را خدمت‏گزارشان معرفي مي‏کرد. «هر کس ما اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله را دوست بدارد خداي سبحان به واسطه محبت ما، او را سود مي‏بخشد.» [3] خوب زني بود مادر پسران علي عليه‏السلام «ام البنين». خوب دينداري کرد و از امتحان بزرگ الهي در احترام به آل الله سر بلند بيرون آمد. خوشا به حال او، ملائک آسمان هم، از حال و روز او غبطه مي‏خورند. خوب مقامي به دست آورد، جاودانه شد. رضايت اولياي الهي را به دست گرفت. او که سال‏ها خود را خدمت‏گزار فرزندان کوثر معرفي مي‏کرد، رضايت آن بانوي يگانه‏ي هستي را خريداري نمود. مگر وصيت مادر به پدر عليهماالسلام مواظبت از بچه‏ها نبود؟ [ صفحه 25] کوچک‏ترين جسارتي به فرزندان او در زمان حضور خانم به ما نشده بود، خوشا به سعادت آن زن. لحظه‏اي از ياد خدا غافل نبود. دائما مشغول مناجات با پروردگارش بود. هيچ کس از او گله‏اي نداشت و چيزي از مال دنيا، او را از ياد قبر و قيامت غافل نمي‏ساخت. توسل و توکل او، روزي قطع نمي‏شد. در هر حالتي تسبيح خداي سبحان داشت و در شوهرداري و خانه‏داري زبانزد بود. ختم کلام اين که مادر فرزندان علي عليه‏السلام به احسن وجه پرستاري مادر از دست داده‏هاي آل پيغمبر صلي الله عليه و آله نمود؛ «خداوند هم اجر نيکوکاران را ضايع نخواهد کرد» [4] و چه کار نيکويي بهتر و بالاتر از خدمت به ذوي القربي [5] . در پرورش اولاد خود هم، چهار دلاور مرد تاريخ، عباس بن علي، جعفر بن علي، عثمان بن علي و عبدالله بن علي عليه‏السلام را تحويل اسلام عزيز داد. جز علم‏دار لشکرم کسي از فرزندان آن بانو، ازدواج نکرده بود و نسلي از آنان باقي نماند؛ اما گوي سبقت را از ملايک آسمان ربودند و قهقهه زنان ديار مستان جاودانه گشتند و در روضه‏ي رضوان الهي براي ابد ميهمان پروردگار شدند. [ صفحه 27]

[1] بطل العلقمي، ج 1، ص 97. [2] بحارالانوار، ج 57، ص 311. [3] شواهد التنزيل، ج 2، ص 330. [4] سوره توبه، آيه 120 - هود، آيه 115 - يوسف، آيه 90. [5] سوره شوري، آيه 23.