سعي صفا و مروه، طواف به دور کعبه، کعبه‏ي مقصود، کعبه‏ي معبود، حمد و ستايش به جانب خدايي محمود، اقرار به مرگ و قيامت، سرودن شدت شوق خود به ديدار پيامبر و وصي او عليهماالسلام، ديدار مادر، بوسيدن روي برادر؛ گويا امام، کربلا را مي‏ديد که گرگ‏هاي تشنه به حرمت انسانيت دندان تيز نمودند. همان ناديده‏گيران سنت نبي صلي الله عليه و آله، بدعت‏گذاران و نو‏آوران در اسلام. آنان که دين را در قرائت جديد وارونه جلوه مي‏دادند. قرآن را تفسير به رأي مي‏کردند و نظرهاي خود را بر کتاب خدا، حاکم مي‏نمودند و احاديث ساختگي را، بر سنت زيباي محمدي وارد مي‏دانستند، خود را ولي مردم معرفي مي کردند. من عباس بودم، نگهبان خيمه‏هاي زائران قافله‏ي عشق. امام خود را مي‏ديدم که خشنودي حق را مي‏سرايد و شکيبايي در مقابل بلا را زمزمه مي‏کند. مؤذن اذان مي گفت، شبه مصطفي صلي الله عليه و آله، جان مرتضي عليه‏السلام، اکبر ليلا، نغمه‏ي الله اکبر سر مي‏داد. مولاي من با اين صدا آرام مي‏گرفت. گمانم اين پسر جانش به جان مولا بسته [ صفحه 72] بود. آرامش نبي صلي الله عليه و آله در مدينه، شبه نبي صلي الله عليه و آله در سفر عشق، آرامش جانش بود. من پيامبر صلي الله عليه و آله را نديده بودم؛ ولي از همه شنيده بودم که هيچ کس، چون علي‏اکبر به او شبيه‏تر نبود. اشبه الناس خُلقا، خَلقا و منطقا برسول الله؛ نگاه‏هاي اکبر، چشمان پيامبر صلي الله عليه و آله را براي ديدگان پدر به ارمغان مي‏آورد. پدري که با صداي قرآن رسول خدا صلي الله عليه و آله به خواب مي‏رفت و چشمان خود را در قلب او مي‏بست و چشم در چشمان خُلق عظيم خلقت باز مي‏نمود، در کاروان خود، شبه مصطفايي داشت که يادآور تمام لحظات پيامبر صلي الله عليه و آله و اذان او يادآور نماز حيدر عليه‏السلام بود. افتخار سقايت و آب‏آوري براي جمع اندک از بزرگ کاروان بشريت نصيب من شد؛ اما اکبر جوان با قد رعناي خود، وقتي اسب را در رکاب مي‏گرفت و مشک بر دوش مي‏نهاد، دل تمام ساقيان عالم از حسرت، آب مي‏جوشيد. او عطش عشق مکتب پدر داشت. چندين و چند بار اهل حرم را سيراب نمود و دعاي پدر را پاداش گرفت که سقاک الله خدايت سيراب کند، جوان رشيد من! هشتم ماه ذيحجه، حج بدل به عمره گشت. [1] و امام عاشقي بر عکس سيل جمعيت، شنا نمود. مردم به ره کعبه، به آداب حج [ صفحه 73] ظاهري ادامه مي‏دادند، مولاي من، کعبه‏ي ديدار را برگزيد تا خون محبوب هستي، در خانه‏ي امن الهي ريخته نشود و حرمت کعبه شکسته نگردد. اهل و عيال به همراه داشت تا شاهد باشد، خدايشان اسيري آل الله را ببيند. اهل حرم بار بستند، مقصد، کوفه. زنان و کودکان بر جهازهاي شتران سوار گشتند. امام عليه‏السلام با اين حرکت مبناي سياست اسلام را به دنيا معرفي کرد. من بودم با قامت زيباي اکبر، در کنار يادگار امام مجتبي عليه‏السلام خدمت خانم رسيديم. شکوه و جلال يادگار کوثر را نمي‏شد نديد. من که سفارش‏هاي مادرم را فراموش نکرده بودم. من که جان خود را به احترام فرزندان زهرا عليهاالسلام به امانت داشتم، زير بغل خواهرم زينب را گرفتم و ناموس زهراي آفرينش را با عزت و احترام مخصوص، سوار نمودم. تازه، قطره‏اي از درياي بي‏کران محبت‏هاي مادرم را به اين خانم، انجام ندادم. زينب هستي، بيش‏تر از اين‏ها بر گردن ما حق دارد. به فرمايش مادرم: نگاه اين زن، ما را به ياد زهرا عليهاالسلام مي‏اندازد. مگر هستي چند کوثر دارد؟ مگر بهشت بدون رضايت زهرا عليهاالسلام ورودي ديگري هم دارد؟! فرزند خاتم رسولان صلي الله عليه و آله عازم ديار کوفيان گشت. ديار مردماني که دل‏هاي آنان با امام عليه‏السلام بود اما شمشيرهاشان با دشمنان او. کوفياني که بيعت خود را با نماينده امام عليه‏السلام اعلام نمودند. نماينده‏ي [ صفحه 74] شايسته‏ي پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله بيست و هفت شب قبل از حرکت کاروان آزادي و حماسه، براي امام عليه‏السلام نوشت که درنگ مکن، به سوي مشتاقان و شمشير به دستان عليه دشمنان اسلام بشتاب. ولي خبر شهادت آن عبد صالح خدا، به ظاهر به امام من که جان من فداي او و اجداد و فرزندانش باد نرسيده بود. درنگ در کارش ديده نمي‏شد. کاروان عاشقي هر لحظه شتابان‏تر مي‏گشت، بزرگان را مي‏ديدم، نامه‏هاي آنان را مي‏خواندم که همگي پسر طاهره هر دو جهان را، از رفتن باز مي‏دارند؛ اما امام عاشقان تعطيلي احکام دين محمد صلي الله عليه و آله را تحمل نمي‏نمود. عبادت‏هاي ظاهري و مظلوم ستيزي و ظالم‏پرستي، او را رنج مي‏داد. اختلاف طبقاتي باعث آزردگي خاطر مبارک بود. بهترين بنده خدا، کاروان آزادگي و آزادمنشي را به قصد تبليغ دين خدا، به راه انداخت و به سوي مردمي که هر آينه منتظر شکستن حرمت خدا بودند حرکت نمود، در حالي که مي‏فرمود: «اين دنيا دگرگون و ناآشنا شده، نکويي‏هايش پشت کرده و جز مقدار ناچيزي، همانند ته مانده‏ي ظرف و زندگي پستي چون چراگاهي وخيم، از آن باقي نمانده. مگر نمي‏بينيد کسي به حق رفتار نمي‏کند و از باطل دست نمي‏کشد؟ تا مؤمن به حق، مشتاق لقاي خدا بشود؟ من مرگ را جز سعادت نمي‏بينم و زندگي با ستمکاران را جز محنت نمي‏دانم.» [2] . [ صفحه 75] در ادامه مسير زهير بن قين آن مرد عطش‏ناک جرعه‏ي شهادت، به اهل حرم پيوست. خوشا به حال ياران، خوشا به حال تمام مردان و زناني که راه مولاي من حسين عليه‏السلام را سرلوحه خود قرار مي‏دهند. منزل به منزل کاروان عاشقي، به سوي قربان‏گاه عشق حرکت مي‏کرد. در منزلي خبر شهادت فرستاده‏ي لايق مولا، به ديار کوفيان، آقا مسلم بن عقيل به امام عليه‏السلام رسيد: (انا لله و انا اليه راجعون). [3] . مولاي من اهل حرم را از شهادت او آگاه نمود. چه جانانه به حرکت خود ادامه داد و چه زيبا از پس مسئوليت برآمده و عاشقانه سرود عاشقي را در ديار کوفيان سرود و غريبانه جرعه نوش شهادت گرديد. خلعت زيباي جهاد و شهادت بر قامت رعناي او مبارک باشد. امام من به راه خود ادامه مي‏داد و براي تبليغ دين محمد مصطفي صلي الله عليه و آله آرام و قرار نداشت، تفسير آيات الهي مي‏نمود که «خدا به ياري مؤمنين و مستضعفين وعده داده» [4] ، «وعده خدا حق است و از وعده‏اش تخلف نمي‏کند». [5] . در آن لحظات گفت‏وگوي امام من با علي بن حسين عليهماالسلام شنيدن داشت: «پسرم علي جان! به خدا سوگند! جوشش خون من آرام نمي‏شود تا خدا مهدي را برانگيزد و او انتقام خون مرا از [ صفحه 76] هفتاد هزار منافق کافر فاسق بگيرد». [6] مولاي من به ظهور پسرش مهدي بشارت مي‏داد. من بشارت آخرين حجت خدا را از پدر، از زبان پيامبر خدا و بانوي دو عالم صديقه‏ي کبري عليهم‏السلام شنيده بودم و در اين باره از تلاش و اجتهاد و استنباط در چگونگي پايان امامت، چيزي کم نگذاشتم و به يقين رسيدم که «ائمه، جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله مي‏باشند و تعداد آنان دوازده نفر مي‏باشند.» [7] . حر بن يزيد رياحي از راه قادسيه رسيد، خيمه‏اي در نزديکي خيمه‏هاي آل فاطمه عليهاالسلام بنا نهاد، نماز ظهر و عصر را به امام عشق اقتدا نمود. هنگام حرکت قافله‏ي عاشقي، در مقابل امام عاشقان صلي الله عليه و آله ايستاد و از نامه‏ي کوفيان ابراز بي‏خبري نمود. من مأمورم و معذور، نه به کوفه مي‏روي و نه به مدينه. امام من، در حق او نفرين کرد و راه نه کوفه و نه مدينه را در پيش گرفت. [ صفحه 77]

[1] اعمال حج تمتع با عمره مفرده متفاوت است، در عمره مفرده بايد احرام پوشيد و به طواف رفت، دو رکعت نماز طواف، سعي بين صفا و مروه و تقصير نمود و از احرام بيرون آمد. برخلاف حج تمتع که اعمال طولاني‏تري دارد. [2] تحف‏العقول، ص 279. [3] سوره بقره، آيه 156. [4] سوره قصص، آيه 4. [5] سوره کهف، آيه 98 - حج، آيه 47 - روم، آيه 6 - انعام، آيه 73. [6] بحارالانوار، ج 45، ص 299. [7] بحارالانوار، ج 18، ص 345.