دست نوشته يادگار رسالت و امامت به مهري مزين گشت، دستان با لياقت آقا مسلم بن عقيل پيش آمد و مدال افتخار را از دستان فخر اوليا دريافت داشت:
مسلم جان! تو را به کوفه روانه ميکنم، به سوي اهالي نامهرسان، که انبوه نامههاي رسيده، از ديار آنان ميباشد. عزيز من! اميد به خدا دارم که کار من و شما به شهادت ختم گردد. در کوفه، افراد مورد اطمينان را جويا شو و نزد آنان سکني گزين و عملکرد خويش را، گزارش کن. خداوند آن چه که خير است برايت مقرر فرمايد.
کلمات مولايم در جان سفير عاشقي نقش بست. آقازاده، رهسپار ديار کوفيان گرديد. پسر زهرا عليهاالسلام! خداحافظ. فخر ساجدين، زينالعباد سجادهنشين! خداحافظ. زينت مولاي من علي عليهالسلام زينب خاطرات فاطمه عليهاالسلام! خداحافظ. پسران بانوي حيا، جوانان امالبنين! خداحافظ. اهل حرم! خداحافظ.
کولهبار عاشقي بر دوش نهاد. او در تعهد و تدين شهرت داشت.
[ صفحه 68]
امام خود را خوب ميشناخت و جايگاه امامت برايش روشن بود، ميدانست از سوي چه کسي و براي چه امري مأمور گشته. مسئوليتي بزرگ که ميخواهد هستي خود را، فدا سازد تا فرمان امام خود، اطاعت نمايد.
نامهرسان شدن براي چنين امامي علاوه بر لياقت، خود مايهي مباهات است. ديگر براي او هر دو جهان معنا نداشت. رکاب عشق را به پا بست و نامهي امام عاشقان را بر صفحهي دل نگاشت و اطاعت امر عاشقي به گردن آويخت.
اما سخت بود براي او دل کندن از کنار پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله جگرگوشهي زهراي اطهر عليهاالسلام. او که تاکنون از اين خاندان چشم نميکند، چگونه بايد دل بکند و غزل خداحافظي بخواند؟ اين امر آسان نبود جز اطاعتپذيري از امام خود. دلاوري که مورد وثوق خاندان نبوت بود؛ رشيد و جوانمرد بود و در عشق و ارادت به خاندان عصمت و طهارت عليهمالسلام رضايت آن پاکان را داشت. پرچمدار سپاه اميرالمؤمنين عليهالسلام در جنگ صفين. در جهادي ديگر، پاي همان پرچم، عازم کوفه شد. هنگام رفتن دست به گردن امام خود انداخت و خداحافظي نمود و ميگريستند. سخت بود جدايي آن دو آقازاده، دو امام و مأموم؛
اما مولاي من براي اتمام حجت با مردمي که چنين دستي، دراز نمودند و چنين تقاضايي کردند، به آنها پاسخ مثبت داد تا با
[ صفحه 69]
مساعد بودن زمينه براي تبليغ اسلام، رسالت دين محمد صلي الله عليه و آله را، ابلاغ نمايد. آقازاده، حرکت نمود تا مردم را به سوي تشکيل حکومت اسلامي دعوت نمايد.
آن سفير عاشق که اطاعت امر مولايش را به گردن داشت و بيداري مردم را بر خود واجب ميدانست در نهايت دقت و زيرکي اهداف خود را دنبال مينمود.
[ صفحه 71]
|