ناله اي جانسوز دل ما را پريشان ميکند
کيست اين غمديده کز سوز دل افغان ميکند
[ صفحه 136]
کيست بانوي سيهپوشي که هر روز از قريش
ميرود اندر بقيع و ناله از جان ميکند
سالها از ماجراي کربلا بگذشت و باز
اين زن غمديده ياد از آن شهيدان ميکند
اين نه کلثوم است و ني زينب، بود امالبنين
کين چنين آه و نوا در آن بيابان ميکند
در عزاي چار فرزندش کند بزمي به پا
شمع آن بزم عزا از اشک چشمان ميکند
ميکشد با حسرت بسيار نقش چار قبر
وز غم هر يک خروش از قلب سوزان ميکند
دمبدم گويد مخوانيدم دگر امالبنين
زين بيان دلهاي جمعي را پريشان ميکند
چون به ياد آرد ز درد و داغ شاه دين حسين
جاي اشک از ديده خون دل به دامان ميکند
او بريزد اشک غم بهر حسين و در عوض
فاطمه در ماتم عباس افغان ميکند
اي (مؤيد) دامن امالبنين از کف مده
کين مليکه با نگاهي درد درمان ميکند
|