بعد از امام حسين (ع) ام‏البنين مادر ابوالفضل در مصيبت فرزندانش مرثيه گفت. در وقتي که خبر شهادت شهداي کربلا را به وي دادند به ترتيب نام آنها را بردند تا به عباس رسيدند، به گوينده‏ي خبر گفت رگهاي قلبم را پاره کردي زير آسمان نيلگون چهار فرزند ناکام داشتم و همه را فداي حسين کردم. هر کسي خبر شهادت فرزندانش را به او مي‏داد مي‏گفت اول مرا از حسين عليه‏السلام مطلع کنيد. ام‏البنين در مرثيه‏ي جوانان از دست‏رفته‏اش اشعار جانسوزي دارد او هر روز فرزند ابوالفضل (ع) را به دوش مي‏گرفت و به قبرستان بقيع مي‏رفت [1] و شور و غوغائي به پا مي‏کرد مردم مدينه اطراف او گرد مي‏آمدند و با او هم ناله مي‏شدند ام‏البنين چنان از سوز دل ناله و نوحه‏سرايي مي‏نمود که هر کس از آنجا مي‏گذشت گريان مي‏شد حتي مروان بن حکم که از دشمنان سرسخت اهل‏بيت پيغمبر (ص) بود گريه مي‏کرد. اشعاري که خود ام‏البنين در مصيبت چهار فرزندش گفته است اين است: [ صفحه 134] يا من راي العباس کر علي جماهير النقد [2] . و راه من ابناء حيدر کل ليث ذي لبد [3] . انبتت ان ابني اصيب‏ برأسه مقطوع يد [4] . ويلي علي شبلي امال‏ برأسه ضرب العمد [5] . لو کان سيفک في يد يک لما دنا منه أحد [6] . لا تدعوني ويک ام‏البنين‏ تذکر يني بليوث العرين [7] . کانت بنون لي ادعي بهم‏ اليوم اصبحت و لالي بنين [8] . اربعه مثل نسور الربعي‏ قد واصل و الموت بقطع الوتين [9] . تنازع الخرصان اشلائهم‏ فکلهم امسي صريعا طعين [10] . [ صفحه 135] يا ليت شعري اکما اخبروا بان عباسا قطيع اليمين [11] . شعراء پارسي زبان مرثيه‏ي ام‏البنين را تعقيب و ترجمه نموده‏اند مانند مرحوم کمپاني و ديگران، در اينجا اشعاري را که چند تن از شعراي معاصر گفته‏اند مي‏آوريم، باشد که دلي بسوزد و اشکي بر اين مصيبت جانگداز بر چهره‏اي روان گردد.

[1] مورخين فرزندان حضرت ابوالفضل عليه‏السلام را چهار پسر به نام عبيدالله، فضل، حسن، قاسم و يک دختر نوشته‏اند طالبين مي‏توانند به کتب مربوطه مانند العباس، تحفة الجلاليه و مشجرات آل الرسول مراجعه کنند. [2] اي کسي که عباس را ديده‏اي که بر سپاهيان دشمن حمله‏ور مي‏شد. [3] و فرزندان حيدر، همچون شيران دلاور پشت سر او بودند. [4] شنيده‏ام که ضربتي بر سر فرزندم وارد و دست‏هايش قطع شده. [5] واي بر من شير فرزندم به واسطه‏ي آن ضربت سرنگون گشت. [6] اگر شمشير به کف داشتي کسي را قدرت آن نبود که به تو نزديک شود. [7] مرا ام‏البنين مخوانيد. زيرا مرا به ياد شيران دلاورم مي‏اندازيد. [8] مرا فرزندان بود که به نام آنها خوانده مي‏شدم ليکن امروز آنها را از دست داده‏ام. [9] چهار فرزندي که همچون باز شکاري بودند با تيغ ستم از پاي در آمدند. [10] با سلاح‏هاي دشمن اندام آنها پاره‏پاره شد و در خاک و خون غلطيدند. [11] کاش مي‏دانستم آيا چنان که مي‏گويند عباس من با قطع دست از پاي درآمد.