هر کس تو را شناخت غم از جان و سر نداشت‏ سر داد و سر ز پاي تو يک لحظه برنداشت‏ عشق رخت به خرمن عشاق بيقرار افروخت آتشي که خموشي دگر نداشت‏ اي ماه من زمانه پس از ختم انبياء بهتر ز ذات پاک تو ديگر پسر نداشت‏ باشد خدا علي و تو را نيز نام اوست‏ شاخ حيات از تو گلي خوبتر نداشت‏ بالله تجليات جمال تو گر نبود از جلوه جمال خدا کس خبر نداشت‏ تيغ تو گر نبود شجاعت يتيم بود داد تو گر نبود عدالت پدر نداشت‏ آغاز عدل از تو و انجام آن به تو بود او تني که بي تو بر اندام سر نداشت‏ در کارگاه خلقت اگر گوهرت نبود نخل تناور بشريت ثمر نداشت‏ [ صفحه 20]