حاجي نوري از کشکول شهيد نقل ميکند: روزي علي (ع) عباس و زينب را در دو طرف خود نشاند عباس تازه به زبان آمده بود حضرت علي (ع) به فرزندش عباس فرمود: بگو يک (واحد) او گفت يک (واحد) بعد فرمود بگو دو (اثنين) خودداري کرد و گفت: پدر شرم ميکنم به زباني که خداي را به يگانگي خواندهام دو بگويم يعني يکتاپرستان هرگز به شرک نميگرايند و دوئيت خلاف توحيد است.
علي (ع) پيشاني ابوالفضل را بوسيد زينب که ناظر اين جريان بود عرض کرد پدر آيا ما را دوست ميداري؟! فرمود: آري دوست ميدارم، زينب براي تتميم گفتهي برادر عرض کرد: دو مهر در يک دل نميگنجد محبت خالص از براي خداست و نسبت به فرزندان شفقت و مهرباني است امام (ع) پيشاني دخترش را بوسيد [1] .
[ صفحه 78]
قمر بني هاشم ابوالفضل العباس چنان در برابر حوادث روزگار و ناملايمات شکيبا و بردبار بود که جهاني را مبهوت خود ساخت، علم خود را با حلم آميخته و از دوران کودکي تحملي غير قابل درک داشت؛ پس از پدر بزرگوارش با آن اوضاع وخيم جامعهي اسلامي روبرو گرديد و آن همه مصائب و ناملايمات دوران امام مجتبي را به چشم ميديد و همچون برادر عزيزش صبر ميورزيد، او جنايات بنياميه و بنيمروان را ميديد، تا آن جا که ناسزا گفتن به پدر بزرگوارش را در روي منبرها ميشنيد ولي شکيبا بود چه مصيبتي از اين بالاتر که جنازهي برادرش امام حسن (ع) را تيرباران نمودند و او اين مصائب پر اندوه و حزنآلود را تحمل نموده صبر ورزيد، و از آن پس در انقلاب خونين حسين عليهالسلام پايهي صبر و بردباري را به جائي کشاند که فرشتگان الهي را به شگفت در آورد بيوفائي کوفيان، زخمزبان دشمنان نالهي غريبي برادران و خواهران، فرياد العطش و تشنهکامي کودکان، داغ ياران و نوجوانان، شهادت برادران و برادرزادگان، و دهها هزار مصيبت و اندوه کمرشکن که از حين حرکت تا زمان شهادت بر آن حضرت
وارد آمد و در فراز و نشيب آن جز استقامت و ثبات جز صبر و بردباري از فرزند علي (ع) چيز ديگري ديده نشد، دست راستش جدا شد صبر کرد، دست چپش جدا شد صبر ورزيد تير بر چشم و پيکر مبارکش وارد آمد صبر کرد، اشهد انک قتلت مظلوما.
[ صفحه 79]
|