ياور من گر شود خداي اباالفضل‏ از دل و از جان کنم ثناي اباالفضل‏ نيست دروغ ار بگويم اين سخن راست‏ هست رضاي خدا رضاي اباالفضل‏ مرتبه‏ي عاليش دهند به عقبي‏ آنکه شد اندر جهان گداي اباالفضل‏ ناطقه لال است تا که وصف بگويد از ادب و حلم و از حياي اباالفضل‏ گر که بود عقده‏اي به دل بگشايد قدرت دست گره‏گشاي اباالفضل‏ در دو جهان است چشم جمله محبان‏ بر کرم وجود و بر عطاي اباالفضل‏ در دل من کي هواي خلد برين است‏ چون که بود بر سرم هواي اباالفضل‏ جمله شهيدان خورند غبطه چو بينند روز جزا حشمت و علاي اباالفضل‏ در کف زهرا بس اين براي شفاعت‏ روز مکافات دست‏هاي اباالفضل‏ نيست دو عالم بهاي يک سر مويش‏ گر که بسنجند خون‏بهاي اباالفضل‏ [ صفحه 72] با لب خندان به باغ خلد خرامد هر که کند گريه در عزاي اباالفضل‏ شکر که (عارفچه) از عطاي خداوند گشت ز جان منقبت سراي اباالفضل‏ و از اشعار قديمي است: اي ماه بني‏هاشم خورشيد لقا عباس‏ اي نور دل حيدر شمع شهدا عباس‏ از محنت و درد و غم ما رو به تو آورديم‏ دست همه محزون گير از بهر خدا عباس‏ [ صفحه 74]