کبريت احمر از اکسير العبادة نقل مي‏کند که سيد نصر الله مدرس حايري گفت نشسته بودم با جمعي از خدام در صحن مقدس ابوالفضل العباس، ديدم که مردي بيرون آمد از حرم مطهر و با شتاب مي‏دود و يک دست خود را گذاشته بر انگشت کوچک دست ديگرش ما به عجله خود را به او رسانيديم ديديم که انگشت او قطع شده و خون مانند آب از آن مي‏ريزد چون به حرم شريف برگشتيم ديديم انگشت او در ميان شبکه‏هاي ضريح مطهر است و هيچ خون از آن ظاهر نيست گويا از آدم مرده جدا شده است به فاصله‏ي يک شب آن مرد از دنيا رفت و ما دانستيم که آن مرد مورد غضب ابوالفضل قرار گرفته و آن به واسطه‏ي اهانتي بود که به آن حضرت نموده بود.