فخر اگر دارد زمين بر آسمان هفتمين‏ زيبد از ميلاد فرزند اميرالمؤمنين‏ آفتابي تابناک از برج عصمت رخ نمود کز فروغش ذره‏اي مهر است بر چرخ برين‏ [ صفحه 30] محفل تبريک را در پيشگاه مرتضي‏ با تمام قدسيان کرده به پا روح الامين‏ بشنو از اوج فلک فوج ملک گويد به وجد بارک الله، مرحبا، احسن، تبارک، آفرين‏ گر قضا ماه بني هاشم لقب دادش رواست‏ دارد از مهر حسيني نور يزدان بر جبين‏ خادمش يا للعجب پاي قدر در آسمان‏ قدرتش يا حبذا دست قضا در آستين‏ سر بنه بر آستانش اي که مي‏جوئي بهشت‏ هذه جنات عدن فادخلوها خالدين‏ مولدش داني پس از ميلاد شاه دين چراست‏ تالي مهر است مه در چشم مرد نکته‏بين‏ عز و عصمت شد قرين گفتا قضا نعم القران‏ مهر و مه راشد قران گويد قدر نعم القرين‏ خسرو لب تشنگان را اين برادر بد چنانک‏ مصطفي را مرتضي در راه دين نعم المعين‏ بايد آري چون ابوالفضل از علي مرتضي‏ والدي را آنچنان مولود مي‏بايد چنين‏ تا ابد زين نور روشن چشم شاه اولياء جاودان از اين کرامت شادمان ام‏البنين‏ [ صفحه 31]